۶۰ سال پیش مردی به نام گابریل دوسورژه (Gabriel Dussurget) در شهر ساحلی اَکسآنپرووانس (Aix-en-Provence) در جنوب فرانسه یک فستیوال موسیقی و شعر را بنیاد نهاد و اپرایی از موتزارت را که در فرانسه چندان محبوب نبود، به روی صحنه برد: اپرای کوزیفَنتوته (cosi fan tutte). نه تنها اجرای آن اپرا با استقبال بینظیری مواجه شد، بلکه سال به سال بر اعتبار فستیوال موسیقی و شعر اکس نیز افزوده شد. تا این که در شصت و یکمین سالگرد تأسیس آن، عباس کیارستمی، برندهی نخل طلای کن (که در فرانسه بیشتر از کشورش محبوب است) مأمور کارگردانی همین اپرا شد.
عباس کیارستمی این اپرا را به همراه کریستف روسه (رهبر ارکستر فرانسوی)، اپرای ملی لندن و ارکستر سمفونیک سالزبورگ از چهارم تا نوزدهم ژوئن ۲۰۰۸ در اکسآنپرووانس فرانسه به روی صحنه برد. در این اجرا معصومه لاهیجی دستیاری کیارستمی را بر عهده داشت.
کوزی فن توته یعنی چه؟!
اپرای کوزیفنتوته در سال ۱۷۹۰ توسط ولفگانگ آمادئوس موتزارت، روی لیبرتویی از لورنزو داپونته ساخته شد (اپراهای معروف عروسی فیگارو و دونژوان نیز توسط همین شاعر سروده شدهاند). این اپرا که در ژانر “اپرا بوفا” (اپرای تفریحی و سرگرمکننده) میگنجد به خواست امپراتور ژوزف دوم نگاشته شده است. کوزیفنتوته (Cosi fan tutte) در ترجمهی لغوی یعنی “(زنان) همه همینگونهاند” و ترجمهی فارسی “همهی زنها مثل هم هستند” برای آن ترجمهی مناسبی است. این اپرا با نام دیگر “The School For Lovers” یا مدرسهی عشاق هم شناخته میشود.
اولین اجرای اپرای کوزی در وین به دلیل مرگ ژوزف دوم متوقف شد و پس از آن نیز تنها ۱۰ شب به روی صحنه رفت. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به خاطر موضوع حساسیتبرانگیز آن چندان اجرا نمیشد، تا این که بعد از جنگ جهانی دوم مجدداً به آن پرداخته شد.
داستان از چه قرار است؟
در یک کافه، دون آلفونسوی پیر و خردمند با دو افسر جوان به نامهای فراندو و جوجلیلمو شرطبندی میکند که نامزدهایشان (دو خواهر به نامهای فیوردیلیجی و دورابلا) از نظر وفاداری در عشق تفاوت چندانی با دیگر زنان ندارند و به راحتی خیانت خواهند کرد. دونآلفونسو، به دسپینا (خدمتکار دو خواهر) پول میدهد تا نقشهی خود را عملی کند و به آن دو خبر میدهد که نامزدهایشان به صورت ناگهانی به خدمت فراخوانده شدهاند.
جوجلیلمو و فراندو با لباسهای مبدل مردم آلبانی و سبیل ظاهر میشوند و تلاش برای مخزنی(!) فیوردیلیجی و دورابلا را آغاز میکنند، اما دختران همچنان سرسخت باقی میمانند. مردان ناکام تظاهر به خوردن سم میکنند، و خود را به مردن میزنند. دسپینا در لباس مبدل یک پزشک وارد میشود و آن دو را زنده میکند. این وقایع دختران را متزلزل میکنند و آنها پیشنهاد دسپینا را برای یک بوسهی بیضرر با آن دو مرد میپذیرند، ولی بی آن که بدانند هر کدام نامزد دیگری را برای این منظور انتخاب میکنند. بالاخره کار به جاهای باریک میکشد و تلاش آلبانیاییها منجر به ازدواج میشود. این بار دسپینا نقش عاقد را بازی میکند.
ناگهان شیپورها زده میشوند و اعلام میشود که سربازان در حال بازگشت هستند. آلبانیاییها ناپدید میشوند و پس از تغییر لباس به شکل واقعی فراندو و جوجلیلمو وارد میشوند و در برابر اتفاقاتی که افتاده تظاهر به ناراحتی عمیق و شوک میکنند. ولی پس از آن نقشهی خود را بیان میکنند و همه چیز با خوبی و خوشی و رقص و آواز پایان میگیرد!
کیارستمی چه کرده است؟
بر طبق اظهار نظر بسیاری از منتقدین کیارستمی هیچ چیز خاصی به این اپرا اضافه یا از آن کم نکرده است. کلمهای از لید اپرا حذف نشده و موسیقی موتزارت هم دستنخورده باقی مانده است. لباسها و دکور هم به همان شکل قرن هجدهمی کار شده است. تنها وجه مدرن اپرا این است که فیلمهایی ضبط شده بر روی پردهای در انتهای صحنه نمایش درمیآیند: ابتدا فیلمی از یک کافه (که به طرز عجیبی آدمهای آن لباسهای امروزی پوشیدهاند)، و سپس فیلمی طولانی از دریای ناپل که در آن یک قایق به سمت دوربین حرکت میکند و سپس میچرخد و از دید خارج میشود، و در صحنههای پایانی (۲۰ دقیقهی آخر) هم اجرای ضبط شدهی ارکستر به صورت هماهنگ با موسیقی به نمایش در میآید.
غیر از این فیلمها و نیز تعویض صحنهها توسط همیاران صحنهی هدست به گوش (که احتمالاً با هدف فاصلهگذاری صورت گرفته است) و نیز درختان سرو به سبک باغآرایی ایرانی، نوآوری و خلاقیت ویژهای در صحنه و اکسسوار و دکوپاژ به چشم نمیخورد. مدت زمان اجرای این اپرا ۴ ساعت است و تنها یک تنفس به تماشاگر اجازهی رفع خستگی میدهد.
منتقدین چه میگویند؟
خود کیارستمی این تجربهی جدید را مثل یک تغییر ساز برای یک نوازنده میداند و میگوید “حالا که تغییر کردهام متوجه شدم که این کار خیلی هم دشوارتر از فیلمسازی نیست”. اما منتقدین عموماً نظری خلاف نظر او دارند.
فایننشال تایمز اجرای او را یک “شکست آماتوری” میداند. روزنامهی لیبراسیون هم معتقد است که کیارستمی نتوانسته از پس کار برآید. لفیگارو در نقد مبسوطتری اشاره کرده است که کیارستمی ظاهراً هیچ دیدگاه خاصی نسبت به این اپرا نداشته است، چرا که آن را دقیقاً از روی متن و بدون هیچ گره عاطفی و نقطه عطف تراژیکی همراه با یک سرخوشی سادهلوحانه پیش برده است. تصاویر پخش شده در پسزمینه به بیننده احساس خستگی دست میدهد و حقههای فاصلهگذاری نیز دیگر توجهی را به خود جلب نمیکند.
از سوی دیگر روزنامهی تلگراف کیارستمی را دارای مؤلفههای “موتزارتی” دانسته: علاقه به نقاط ضعف انسانها، بیان عینی و صراحت و شفافیت. به عقیدهی تلگراف استفاده از لباسهای آن دوران و اجتناب کیارستمی از تلخیص و تدبیرهای جذابکننده ممکن است به نظر خام بیاید، اما از آنجا که او هیچ شناختی از اپرا نداشته، قاعدتاً اصراری هم برای حفظ اصالت اثر نمیبایست داشته باشد. اما کیارستمی با پرهیز از موشکافی شخصیت دونآلفونسو و چهار عاشق جوان، این برداشت اخلاقی کنایهآمیز ولی آرامشبخش را مطرح میکند که زندگی همین است.
سایت بیبیسیفارسی هم در گزارشی خلاصهی نقدهای دیگری را نیز (البته بدون ذکر منبع نقد) مطرح کرده است.
شبکهی تلویزیونی فرانس ۲۴ هم گزارشی از این اجرا تهیه کرده و در آن با عباس کیارستمی هم مصاحبهای انجام داده است.
ویدئوی گزارش فرانس ۲۴ از اپرای کوزیفنتوت به کارگردانی کیارستمی در یوتیوب
۲ نظر:
من نمی دونم این آقای کیارستمی کارگردانی اپرا بلدند یا نه؟
اصلا کارگردانی یک اپرا نیاز به آموزش موسیقایی دارد که بعید می دانم کیارستمی از آن برخوردار باشد. کیارستمی کارگردان خوبی است ولی دیگر دارد پا از حد خودش فراتر می گذارد(نمونه اش را در تصحیحات فاجعه آمیز او از سعدی و حافظ می توان دید)
بهتر است به سینما بپردازد...
مسترکلاس آواز کلاسیک
اطلاعات بیشتر در :fp.persianblog.ir
ارسال یک نظر