در ۲۷ مارس ۲۰۲۰ باب دیلن بالاد تلخ ۱۷ دقیقهای «قتلی چنان شنیع» را، که از سال ۲۰۱۲ نخستین ترانه جدید او محسوب میشود، منتشر کرد. ترانهای که کمتر از دو هفته بعد، پس از ۵۹ سال فعالیت هنری، برایش اولین شماره ۱ بیلبورد را به ارمغان آورد. هرچند شاید برای برنده جایزه نوبل ادبیات با چنان کارنامه هنری یکتایی، این مقام ارزش چندانی نداشته باشد، اما همین رتبه نشانگر هوشمندی بینظیر او در انتشار اثریست که روح زمانه را در خود جا داده است.
ترانه در طول ۱۷ دقیقه به آرامی روی یک موسیقی آرام و لطیف زمینه از زهی، پیانو و پرکاشن پیش میرود. صدای دیلن غنی و روایتگر است، و میان توصیف ترور جان اف کندی، پادفرهنگ میانه قرن بیستم، و بهیادآوری ترانهها و دیگر نمادهای فرهنگ پاپ میلغزد و میسرد. از نظر موسیقایی در تمام طول ۱۷ دقیقه اتفاق خاصی نمیافتد. موسیقی در دوردستی مهآلود تنها به فضاسازی میپردازد، هرچند نرمی و لطافت آن کمی با لحن شعر متضاد است. اینجا هیچ چیزی که حتی شبیه به یک ساختار استاندارد ترانه باشد به چشم نمیخورد و دیلن در اجرایش تظاهر هم نمیکند که ملودی خاصی را میخواند: انگار این یک خطابه موسیقایی است. همه اینها نشان میدهد که چطور یک هنرمند ۷۸ ساله خطر میکند تا به گذشته خودش شبیه نباشد و همچنان رو به جلو برود و جریانساز باشد.
اما نقطه قوت ترانه شعر آن است، که فشرده و استعاریست و شنونده برای درک و تفسیر آن تلاش زیادی باید به خرج دهد. این تلاش از همان نام ترانه آغاز میشود که وامگرفته از صحنه پنجم از پرده اول هملت شکسپیر است که روح پادشاه مقتول در دیدار با هملت از عبارت «قتلی چنان شنیع» برای اشاره به قتل خود استفاده میکند.
ترانه در ابتدا ترانهای تاریخی به نظر میرسد که در حال بیان داستان ترور جان اف کندی، رئیس جمهور محبوب آمریکا، در نوامبر ۱۹۶۳ در شهر دالاس است. نیمه اول ترانه پر از ارجاعاتی است که شاید تنها JFK-شیداها درک کنند. دیلن تنها داستان را روایت نمیکند. اشارات متعدد او به شایعات و تئوریهای توطئه پیرامون حادثه نشان میدهد که روز سیاه دالاس چقدر روی دیلن ۲۲ ساله، که در ابتدای فعالیت هنریش بوده، اثرگذار بوده است. دیلن در سال ۱۹۷۱ و در پاسخ به کسانی که میگفتند او بیش از حد از این حادثه متأثر شده است، گفته بود که اگر به مرگ کندی حساستر از بقیه بودم ترانهای دربارهاش مینوشتم. حالا انگار او این کار را کرده است.
باب دیلن پیش از این هم رویدادهای تاریخی را به بیان شعر و ترانه کشیده بود. مثلاً در ترانه طوفان در سال ۲۰۱۲ از داستان پرآبچشم کشتی تایتانیک سخن گفته بود. اما داستان «قتلی چنان شنیع» تنها درباره ترور کندی نیست. ترور، صحنهساز پیام اصلی ترانه است که به دنبال آن میآید، و این که چگونه یک حادثه معنایی فراتر از خود مییابد. انگار روح کندی به سان روح پادشاه در هملت بازگشته است تا پیامی را به آمریکا و همه جهان بدهد.
ترانه پس از توصیف ترور به جاهای دیگر سرک میکشد و شبکهی درهمتنیدهای از ترانهها و ترانهسراها و نمادهای پاپ شکل میگیرد تا داستان فراز و فرود فرهنگ و موسیقی آمریکا در شرایط دشوار را بیان کند. از شکسپیر تا استیوی نیکس تا کمدینهای فیلمهای صامت، از سونات مهتاب بتهوون، تا نتکینگکول . دیلن به بیتلشیدایی در آمریکا اشاره میکند که چطور توانست کمی از رنج سال سیاه ۶۳ کم کند و این که چطور در آشوبهای انتهای دهه ۶۰ با جنگ ویتنام و خشونتهای جشنواره آلتامونت ، بدل فاجعهبار وودستاک در غرب، ترانه توانست صلح را فریاد زند.
بعد ترانه وارد مرحله آهنگهای درخواستی میشود و از دیجی وولفمن جک (نخستین دیجی راک استار) و نه فقط وولفمن که از مخاطب ترانه میخواهد که برایش ترانههایی از Eagles, Billy Joel, Fleetwood Mac, Queen, Nina Simone, Thelonious Monk, پخش کند. یک پلیلیست چهارساعته از ترانه و موسیقی ناب. ترانههای محلی، بلوز، مذهبی، راک. «همه آن آشغالها، همه آن جزها ». صدای دیلن انگار فراتر از زمان است، مثل روحی که در میان ویرانههای فرهنگی قرن بیستم دنبال چیزی میگردد. عشقِ تمامِ عمر به ترانه، انگار به شکل درخواستهای آخر یک محکوم به اعدام بیان میشود.
اما این حجم وسیع از موسیقی، فیلم و ادبیات که نیمه دوم ترانه را فراگرفته است، چه میخواهد بگوید؟ این که هنر در زمانهای تراژدی تنها یک حواسپرتی بیهدف است که ذهن انسان جستجوگر را از پیگیری حقایق تلخ بازمیدارد؟ یا این که هنر به طرز حیرتانگیزی مهم و رهاییبخش است؟
لحن آرام دیلن، آنجا که میخواند «کودکان کوچک آرام باشید، شما میفهمید / بیتلز خواهند آمد و دستتان را خواهند گرفت ». انگار طنزی ظریف و گزنده در تأیید تفسیر اول است، که همه این زیباییها در برابر دهشتناکی حقیقت پوچ، بیمعنی و قلابیست.
ولی زمان انتشار این ترانه انگار چیز دیگری میگوید. چه زمانی بهتر از بهار ۲۰۲۰ برای انتشار ترانهای درباره مرگ و هراس و آخرالزمان و آنچه در این زمانه باید کرد، یعنی پناه بردن به هنر، وجود دارد. حرف اصلی این است که موسیقی چطور میتواند در دوران بحران حال ما را بهتر کند. وقتی همه چیز در جهان اشتباهی به نظر میرسد، یک ترانه خوب میتواند تنها چیز مهم در کل جهان باشد.
و این ترانه خوب همان است که باب دیلن در انتهای ترانه از آن نام میبرد و در ارجاعی عجیب به خود، درخواست پخش Murder Most Foul را میکند. شاعر میداند که چه کرده است.