شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۹

‫قتلی چنان شنیع: مروری بر ترانه Murder Most Foul اثر باب دیلن


در ۲۷ مارس ۲۰۲۰ باب دیلن بالاد تلخ ۱۷ دقیقه‌ای «قتلی چنان شنیع» را، که از سال ۲۰۱۲ نخستین ترانه جدید او محسوب می‌شود، منتشر کرد. ترانه‌ای که کمتر از دو هفته بعد، پس از ۵۹ سال فعالیت هنری، برایش اولین شماره ۱ بیلبورد را به ارمغان آورد. هرچند شاید برای برنده جایزه نوبل ادبیات با چنان کارنامه هنری یکتایی، این مقام ارزش چندانی نداشته باشد، اما همین رتبه نشان‌گر هوشمندی بی‌نظیر او در انتشار اثری‌ست که روح زمانه را در خود جا داده است. 


‫ترانه در طول ۱۷ دقیقه به آرامی روی یک موسیقی آرام و لطیف زمینه از زهی، پیانو و پرکاشن پیش می‌رود. صدای دیلن غنی و روایت‌گر است، و میان توصیف ترور جان اف کندی، پادفرهنگ میانه قرن بیستم، و به‌یادآوری ترانه‌ها و دیگر نمادهای فرهنگ پاپ می‌لغزد و می‌سرد. از نظر موسیقایی در تمام طول ۱۷ دقیقه اتفاق خاصی نمی‌افتد. موسیقی در دوردستی مه‌آلود تنها به فضاسازی می‌پردازد، هرچند نرمی و لطافت آن کمی با لحن شعر متضاد است. اینجا هیچ چیزی که حتی شبیه به یک ساختار استاندارد ترانه باشد به چشم نمی‌خورد و دیلن در اجرایش تظاهر هم نمی‌کند که ملودی خاصی را می‌خواند: انگار این یک خطابه موسیقایی است. همه این‌ها نشان می‌دهد که چطور یک هنرمند ۷۸ ساله خطر می‌کند تا به گذشته خودش شبیه نباشد و همچنان رو به جلو برود و جریان‌ساز باشد. 



‫اما نقطه قوت ترانه شعر آن است، که فشرده و استعاری‌ست و شنونده برای درک و تفسیر آن تلاش زیادی باید به خرج دهد. این تلاش از همان نام ترانه آغاز می‌شود که وام‌گرفته از صحنه پنجم از پرده اول هملت شکسپیر است که روح پادشاه مقتول در دیدار با هملت از عبارت «قتلی چنان شنیع» برای اشاره به قتل خود استفاده می‌کند. 



‫ترانه در ابتدا ترانه‌ای تاریخی به نظر می‌رسد که در حال بیان داستان ترور جان اف کندی، رئیس جمهور محبوب آمریکا، در نوامبر ۱۹۶۳ در شهر دالاس است. نیمه اول ترانه پر از ارجاعاتی است که شاید تنها JFK-شیداها درک کنند. دیلن تنها داستان را روایت نمی‌کند. اشارات متعدد او به شایعات و تئوری‌های توطئه پیرامون حادثه نشان می‌دهد که روز سیاه دالاس چقدر روی دیلن ۲۲ ساله، که در ابتدای فعالیت هنری‌ش بوده، اثرگذار بوده است. دیلن در سال ۱۹۷۱ و در پاسخ به کسانی که می‌گفتند او بیش از حد از این حادثه متأثر شده است، گفته بود که اگر به مرگ کندی حساس‌تر از بقیه بودم ترانه‌ای درباره‌اش می‌نوشتم. حالا انگار او این کار را کرده است. 



باب دیلن پیش از این هم رویدادهای تاریخی را به بیان شعر و ترانه کشیده بود. مثلاً در ترانه طوفان در سال ۲۰۱۲ از داستان پرآب‌چشم کشتی تایتانیک سخن گفته بود. اما داستان «قتلی چنان شنیع» تنها درباره ترور کندی نیست. ترور، صحنه‌ساز پیام اصلی ترانه است که به دنبال آن می‌آید، و این که چگونه یک حادثه معنایی فراتر از خود می‌یابد. انگار روح کندی به سان روح پادشاه در هملت بازگشته است تا پیامی را به آمریکا و همه جهان بدهد. 



‫ترانه پس از توصیف ترور به جاهای دیگر سرک می‌کشد و شبکه‌ی درهم‌تنیده‌ای از ترانه‌ها و ترانه‌سراها و نمادهای پاپ شکل می‌گیرد تا داستان فراز و فرود فرهنگ و موسیقی آمریکا در شرایط دشوار را بیان کند. از شکسپیر تا استیوی نیکس تا کمدین‌های فیلم‌های صامت، از سونات مهتاب بتهوون، تا نت‌کینگ‌کول . دیلن به بیتل‌شیدایی در آمریکا اشاره می‌کند که چطور توانست کمی از رنج سال سیاه ۶۳ کم کند و این که چطور در آشوب‌های انتهای دهه ۶۰ با جنگ ویتنام و خشونت‌های جشنواره آلتامونت ، بدل فاجعه‌بار وودستاک در غرب، ترانه توانست صلح را فریاد زند. 



‫بعد ترانه وارد مرحله آهنگ‌های درخواستی می‌شود و از دی‌جی وولفمن جک (نخستین دی‌جی راک استار) و نه فقط وولفمن که از مخاطب ترانه می‌خواهد که برایش ترانه‌هایی از Eagles, Billy Joel, Fleetwood Mac, Queen, Nina Simone, Thelonious Monk, پخش کند. یک پلی‌لیست چهارساعته از ترانه‌ و موسیقی ناب. ترانه‌های محلی، بلوز، مذهبی، راک. «همه آن آشغال‌ها، همه آن جزها ». صدای دیلن انگار فراتر از زمان است، مثل روحی که در میان ویرانه‌های فرهنگی قرن بیستم دنبال چیزی می‌گردد. عشقِ تمامِ عمر به ترانه‌، انگار به شکل درخواست‌های آخر یک محکوم به اعدام بیان می‌شود. 
اما این حجم وسیع از موسیقی، فیلم و ادبیات که نیمه دوم ترانه را فراگرفته است، چه می‌خواهد بگوید؟ این که هنر در زمان‌های تراژدی تنها یک حواس‌پرتی ‌بی‌هدف است که ذهن انسان جستجوگر را از پیگیری حقایق تلخ بازمی‌دارد؟ یا این که هنر به طرز حیرت‌انگیزی مهم و رهایی‌بخش است؟ 



‫لحن آرام دیلن، آنجا که می‌خواند «کودکان کوچک آرام باشید، شما می‌فهمید / بیتلز خواهند آمد و دستتان را خواهند گرفت ». انگار طنزی ظریف و گزنده در تأیید تفسیر اول است، که همه این زیبایی‌ها در برابر دهشتناکی حقیقت پوچ، بی‌معنی و قلابی‌ست. 



‫ولی زمان انتشار این ترانه انگار چیز دیگری می‌گوید. چه زمانی بهتر از بهار ۲۰۲۰ برای انتشار ترانه‌ای درباره مرگ و هراس و آخرالزمان و آنچه در این زمانه باید کرد، یعنی پناه بردن به هنر، وجود دارد. حرف اصلی این است که موسیقی چطور می‌تواند در دوران بحران حال ما را بهتر کند. وقتی همه چیز در جهان اشتباهی به نظر می‌رسد، یک ترانه خوب می‌تواند تنها چیز مهم در کل جهان باشد. 



‫و این ترانه خوب همان است که باب دیلن در انتهای ترانه از آن نام می‌برد و در ارجاعی عجیب به خود، درخواست پخش Murder Most Foul را می‌کند. شاعر می‌داند که چه کرده است.

سه‌شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۹۰

از هارد راک تا موسیقی رنسانس؛ داستان عشق!

دسامبر ۱۹۷۱

گروه راک انگلیسی Deep Purple در حال ضبط ششمین آلبوم خود با نام Machine Head در سوییس است و ریچی بلکمور (Ritchie Blackmore) گیتاریست مشهور گروه سخت درگیر درآوردن ریف‌های گیتار الکتریک آهنگ Smoke on the Water. کاری که سال‌ها بعد، به عنوان یکی از شاخص‌ترین قطعات گیتار الکتریک تمام دوران شناخته شد. [+ویدیو]
Deep Purple در آن سال‌ها توانسته بود در کنار Led Zeppelin، Aerosmith و AC/DC سبک جدید هارد راک را به سبکی پرطرفدار در بین جوانان دهه ۷۰ تبدیل کند. آنها با آلبوم جدیدشان، که سرآغازی هم بر موسیقی هوی متال محسوب می‌شد، قصد فتح قله‌های شهرت و ثروت را داشتند. سه ماه بعد تلاش آنها نتیجه‌ی خیره‌کننده‌ای داشت. آلبوم تازه منتشرشده‌ی Machine Head ظرف کمتر از یک هفته به رتبه‌ی نخست در چارت پرفروش‌های بریتانیا دست یافت و به دنبال آن رتبه‌ی نخست چارت استرالیا و رتبه‌ی هفتم در چارت آمریکا را کسب کرد.


اما زمانی که ریچی بلکمور ۲۶ ساله در حال ضبط آهنگ  Smoke on the Water بود، هزاران کیلومتر دورتر، در شهر کوچک Hauppauge در نزدیکی نیویورک در آمریکا، نوزادی ۷ ماهه به نام کاندیس نایت (Candice Night) تازه یاد گرفته بود که چند ثانیه‌ای روی پای خود بایستد. ریچی بلکمور هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد که سرنوشت زندگی و آینده‌ی حرفه‌ای او به این دختر آمریکایی گره خورده باشد!

نوامبر ۱۹۸۹

کاندیس نایت ۱۸ ساله بلاخره به این نتیجه رسیده که شغل او باید با موسیقی ارتباط داشته باشد، و به همین دلیل در یک رادیوی موسیقی راک محلی مشغول به کار شده است. تا پیش از آن کاندیس کارهای مختلفی انجام داده بود. از ۱۲ سالگی به عنوان مدل عکاسی برای کارهای تبلیغاتی کار می‌کرد و مدتی هم تلاش کرد ایده‌هایش را با شعر بیان کند و برخی از شعرهایش در نشریات محلی چاپ می‌شد. اما عشق او به موسیقی ریشه در کودکی او داشت. از چهارسالگی شروع به یاد گرفتن موسیقی کرده بود و در گروه‌های کر محلی آواز می‌خواند. با این حال کاندیس خیلی هم بلندپرواز نبود. همین قدر که او را در گروه کر شرکت می‌دادند و آواز می‌خواند برایش کافی بود. او یک دخترک زیبا اما کاملاً معمولی بود و مثل اکثر دختران نوجوان کتاب‌هایش مملو از اسم گروه‌های موسیقی، سوپراستارها و شعرهای آنها بود.

تا این که آن اتفاق عجیب افتاد! یک روز سرد پاییزی کاندیس برای تماشای یک مسابقه‌ی خیریه‌ی فوتبال به استادیوم می‌رود. مسابقه‌ای که در آن برخی ستارگان دنیای هنر هم شرکت کرده بودند. از جمله ریچی بلکمور!
ریچی بلکمور ۴۴ ساله در آن زمان پس از یک جدایی ۹ ساله از Deep Purple و کار با گروه شخصی خودش (Rainbow)، دوباره به Deep Purple بازگشته بود و در اوج شهرت و محبوبیت به سر می‌برد. کاندیس ۱۸ ساله بی‌صبرانه انتظار سوت پایان مسابقه را می‌کشد تا بتواند هر طور که شده از یکی از بزرگ‌ترین نوازندگان گیتار الکتریک جهان امضا بگیرد. و بلاخره لحظه‌ی موعود فرا رسید.
بهتر است ادامه‌ی ماجرا را از زبان کاندیس بخوانیم:
نزدیک به صد نفر دور ریچی بلکمور حلقه زده بودند تا بتوانند از او امضا بگیرند. اکثر آنها دخترهایی با دامن‌های کوتاه و پاشنه‌های بلند بودند که وسط آن زمین بازی گل‌آلود واقعاً منظره‌ی خنده‌داری بود. آنجا فقط من بودم که با شلوار جین و کفش ورزشی و پالتوی زمستاتی منتظر گرفتن امضا بودم. رفتم جلو و از ریچی تقاضای امضا کردم. سرش خیلی شلوغ بود. نگاه کوتاهی به من کرد و با لهجه‌ی انگلیسی‌اش گفت: «تو دختر خوشگلی هستی!» و من هم پیش خودم فکر کردم این هم می‌شود داستان هیجان‌انگیز من و ریچی بلکمور معروف! بعد از گرفتن امضا و وقتی داشتم برمی‌گشتم، متوجه شدم که او سه نفر از همراهانش را دنبال من فرستاده تا ببینند من کی هستم و پیغام دعوتش را به یک کافه برسانند. برایم واقعاً عجیب بود چون این من بودم که تقاضای امضا کرده بودم. وقتی دوباره همدیگر را دیدیم ساعت‌ها با هم صحبت کردیم و متوجه شدیم که علایق مشترک زیادی داریم و هردویمان مجذوب چیزهای عجیب و غریب و غیرعادی هستیم...
و این‌گونه بود که یک رابطه‌ی عمیق عاطفی بین ریچی بلکمور و کاندیس نایت شکل گرفت. ریچی بعد از مدتی از کاندیس دعوت کرد تا به عنوان همخوان در کنسرت‌هایش با Deep Purple و بعدها دوباره در Rainbow او را همراهی کند. ریچی به تدریج نقش کاندیس را با استفاده از شعرهای او در برخی کارهایش پررنگ‌تر کرد. تا این که...

ژوئن ۱۹۹۷

نخستین آلبوم ریچی بلکمور و کاندیس نایت با نام Shadow of the night منتشر می‌شود. آن دو نام Balckmore's Night ، که تلفیقی از نام هردوشان بود، را برای گروه انتخاب می‌کنند. موسیقی Blackmore's Night بیشتر از آن که مثل کارهای قبلی ریچی تلفیقی از ریف‌های گیتار الکتریک و پرکاشن باشد، رد مبهمی از نوای گیتار آکوستیک فولکلور قرون وسطایی اروپا دارد. کاندیس هم خواننده‌ی اصلی گروه، سراینده‌ی اشعار و نوازنده‌ی سازهای قرون وسطایی مثل فلوت ریکوردر و تمبورین است. [ببینید آهنگ Fires at midnight]
واقعیت این است که این تغییر سبک ریچی از هارد راک و هوی‌متال به فولک راک (folk rock) خیلی هم ناگهانی نبود. ریچی از کودکی به موسیقی دوره‌ی رنسانس و کلاسیک علاقه‌مند بود و پیشتر هم شمه‌هایی از این علاقه‌ی دیرین را در برخی کارهای قبلی‌اش با  Deep Purple وRainbow  نشان داده بود. ولی آشنایی‌اش با کاندیس و همراهی او سبب شد تا ریچی بلکمور، سلطان هارد راک و هوی متال، در یک چرخش شگفت‌انگیز، به دنیای پرزرق‌وبرق هارد راک پشت پا بزند و به دنیای خیالی و فانتزی موسیقی رنسانس پناه بیاورد. دنیایی که در آن در کنار آهنگ‌های سنگین و جدی (مثل Soldier of the Fortune)، هر از گاهی به آهنگ‌هایی شاد و سرگرم‌کننده‌ای هم می‌پرداخت. [ببینید آهنگ Home Again یا Under a violet moon]

البته همه از این تغییرات راضی نبودند. بسیاری از هواداران قدیمی ریچی، هنوز هم کارهای شلوغ و نمایشی او در Deep Purple و Rainbow را طلب می‌کردند و از این تغییر سبک عصبانی بودند. خود ریچی هم اعتراف می‌کند که کارهای Blackmore's Night در آمریکا طرفدار زیادی ندارد،‌ و موسیقی آنها را معمولاً در ته مغازه‌های موسیقی و در سبد نصف قیمت‌ها عرضه می‌کنند! برای آمریکایی‌ها عجیب است که چرا یک سوپراستار گیتار الکتریک به جای برگزاری کنسرت در سالن ۵۰۰۰ نفره، دوست دارد کنسرت‌هایی ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفره در قلعه‌های قدیمی قرون وسطایی اروپا برگزار کند. اما در اروپا وضع برای آنها از همان ابتدا هم بد نبود. آلبوم نخست آنها به مدت هفده هفته در صدر فهرست پرفروش‌های موسیقی آلمان قرار می‌گیرد و آنها را به آینده امیدوار می‌کند.

اکتبر ۲۰۰۸


ریچی و کاندیس پس از حدود ۲۰ سال دوستی، رسماً ازدواج می‌کنند. به نظر می‌رسد که چهارمین ازدواج ریچی این بار پایان خوشی داشته است. دو سال بعد و در می ۲۰۱۰ دختر ریچی و کاندیس با نام Autumn Esmerelda Blackmore متولد می‌شود و آلبوم بعدی گروه هم Autumn Sky نام می‌گیرد. پروژه‌ی Blackmore's Night که در ابتدا نه ریچی و نه کاندیس، هیچ یک، تصور نمی‌کردند مدت طولانی‌ای دوام بیاورد، هواداران خود را پیدا کرده است. با این حال خود ریچی بلکمور می‌گوید:
عادت بدم این است که از چیزهایی خوشم می‌آید که بقیه‌ی مردم بدشان می‌آید. اگر این سبک هم خیلی پرطرفدار شود، مطمئن نیستم که دیگر از آن خوشم بیاید. چیزی برایم جذاب است که غیرقابل‌دسترس و مخفی باشد!
 درست است که ریچی بلکمور هنوز هم به خاطر کارهایش با Deep Purple و Rainbow در بین ۱۰۰ گیتاریست برتر تاریخ در رده‌ی پنجاه و پنجم قرار دارد، اما به نظر می‌رسد که توانسته است به کمک کاندیس جایگاه جدیدی برای خود پیدا کند. حتی لباس پوشیدنش هم شبیه مردی شده که انگار از پانصد سال پیش به زمان حاضر پرتاب شده است. کاندیس نایت نه فقط روی سبک موسیقی ریچی بلکمور اثرگذار بوده، بلکه به نظر می‌رسد توانسته است به درون روح سرکش و مغرور او هم نفوذ کند.
شاید زندگی ریچی بلکمور با تمام فراز و فرودهایش یادآور این سخن است که:
«یک ایده می‌تواند زندگی شما را تغییر دهد، ولی یک زن می‌تواند ایده‌های شما را تغییر دهد!»


منابع (بسوزه پدر کپی‌رایت ©!!!):
--

پی‌نوشت و دل‌نوشت: آخرین پست این وبلاگ به دسامبر ۲۰۰۸ برمی‌گرده. این که چرا حالا بعد از سه سال دوباره برگشتم و در این وبلاگِ حالا فیلترشده این همه روده‌دارزی کردم رو خودمم نمی‌دونم. شاید یک جرقه که از پیدا کردن فول آلبوم بلکمورز نایت در بین آرشیو دانلودهای یکی از دوستا، که مدت‌ها پیش به من داده بود، شروع شد و به این پست ختم شد! شاید برای این که به خودم ثابت کنم هنوز هم می‌تونم... نسبت به گذشته ایده‌آل‌گراتر شدم و این پست نزدیک به یک هفته وقتم را گرفت. همون ایده‌آل‌گرایی‌ای که باعث شد درست در شرایطی که «یه بشقاب اسپاگتی» داشت مخاطب ثابت پیدا می‌کرد، پست‌هاش در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته می‌شدند و تعداد مشترکینش زیاد می‌شد، نوشتنش رو بوسیدم و گذاشتم کنار. سبک «یه بشقاب اسپاگتی» ترکیبی هست. یعنی نمی‌تونم و نمی‌خوام توش خاطره تعریف کنم، از خودم بگم یا نظریه صادر کنم. نیاز به مطالعه و جستجوی زیادی داره. به همین خاطرم نمی‌تونم با توجه به شرایطم به شکل یک فعالیت پیوسته و مداوم بهش نگاه کنم. شاید باز هم بعد از یه مدت یه موضوع جالب و بکر مثل این دفعه قلقلکم بده و باز هم بنویسم. فعلاً که یه تشکر از این ۲۲۴ نفری که هنوز هم بعد از سه سال مشترک فید وبلاگ باقی موندن، بدهکارم! :)

چهارشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۷

ارکستر سمفونیک وب۲

خبر این است: گوگل در حال تشکیل ارکستر سمفونیک یوتیوب است. ارکستر سمفونیکی آنلاین که قرار است ۵ ماه بعد در تالار مشهور کارنگی در نیویورک به روی صحنه برود و “سمفونی اینترنتی شماره ۱ ‘اروئیکا’” اثر آهنگساز چینی تن دان (Tan Dun) را به اجرا بگذارد. اما چیزی که این پروژه را عجیب و استثنایی کرده این است که اعضای این ارکستر از میان نوازندگان حرفه‌ای وغیرحرفه‌ای که ویدئوی اجرایشان از این اثر را در یوتیوب آپلود کنند، انتخاب خواهند شد.

مدیر بازاریابی محصولات یوتیوب، تیموتی لی، می‌گوید: “این اولین همکاری آنلاین به این شکل است. موسیقی کلاسیک تشنه نوآوری است!”

نت‌های قطعه برای هر ساز در سایت یوتیوب به فرمت pdf موجود است و در کنار آن نیز یک ویدئوی رهبری ارکستر تن دان از همان قسمت و مخصوص همان ساز قرار دارد. یعنی شما اگر نوازنده ویولن هستید، می‌توانید ویدئویی را که در آن تن دان ساز ویولن را فقط برای شما رهبری می‌کند، دانلود کنید و از روی پارتیتوری که به فرمت pdf دانلود کردید قسمت مربوط به خودتان را بنوازید. علاوه بر این ده‌ها ویدئوی مستر کلاس توسط اعضای ارکستر سمفونیک لندن در سایت وجود دارد، که در نواختن قطعه به داوطلبین کمک می‌کنند.

ببینید ویدئوی معرفی پروژه ارکستر سمفونیک یوتیوب را:

 

تیموتی لی که از ابتدای طرح این ایده حضور داشته است، می‌گوید که علاوه بر حضور برندگان در یک کنسرت زنده در تالار کارنگی، گوگل اجراهای آپلود شده توسط برندگان را در یک ویدئو تدوین خواهد کرد، بدین صورت که در باکس‌های کوچک نوازنده‌های مختلف حضور دارند، و آنچه می‌نوازند به صورت یک ترک ارکسترال میکس می‌شود.

بنابراین حتی اگر نمی‌توانید در ۱۵ آوریل در تالار کارنگی حضور به هم رسانید (که چندان هم بعید نیست!)، می توانید بفهمید که نوازندگان منتخب در کنار یکدیگر چطور صدا می‌دهند. تیموتی لی البته اظهار تأسف می‌کند که هنوز برنامه‌ای برای این وجود ندارد که کاربران یوتیوب بتوانند ارکستر خیالی خود را از میان نوازندگان محبوب خود انتخاب کنند و صدادهی ارکستر منتخبشان را ارزیابی کنند! (این است یک تفکر خلاق و مدیریت شده. طرف با این که در حال حاضر توان اجرای همه ابعاد ایده‌اش را ندارد، ولی تا ته ته قضیه رفته است…)

تیموتی لی، جوانکی که در سمت راست تصویر می‌بینید، تازه یک سال است که پس از اخذ مدرک MBA خود از دانشگاه استنفورد در گوگل مشغول به کار شده است.

خلاقیت گوگلی

ایده اولیه این پروژه در یکی از مسابقه‌های شرکت گوگل به اسم “Dragon’s Den” اتفاق افتاد. یکی از همان کارهای برانگیزاننده خلاقیت که فقط در شرکت گوگل اتفاق می‌افتد. در این بازی کارمندان گوگل دو دقیقه فرصت دارند که ایده‌ای که در سر دارند را به بهترین نحو توضیح بدهند. لی و یکی دیگر از نوازندگان موسیقی کلاسیک که در رده‌های بالای شرکت حضور داشت، توانستند ایده خود را توضیح دهند. ایده‌ای که بلافاصله توسط بقیه اعضای شرکت پذیرفته شد.

اما این فقط اول راه است. برنامه‌ای که یوتیوب برای شروع ابتکارهایی جدید در موسیقی کلاسیک در ماه‌های آینده در نظر دارد بسیار فراتر از این ارکستر سمفونیک است. شاید هدف اصلی این پروژه ایجاد یک جامعه جهانی از کوارتت‌های زهی، دوئت‌ها، سولیست‌ها، ارکسترها و دیگر گروه‌های موسیقی کلاسیک برای همکاری آنلاین باشد، تلاشی برای آوردن موسیقی کلاسیک غربی به مسیر اصلی دنیای دیجیتال.

از آبجوخوری در المپیک تا اروئیکای بتهوون

تن دان، که تا به حال برای المپیک ۲۰۰۸ پکن و فیلم‌های اسکاری نظیر “ببر خیزان، اژدهای پنهان”، و “قهرمان (Hero)” موسیقی ساخته است، “سمفونی اینترنتی شماره ۱ ‘اروئیکا’” را به شیوه مدولار ساخته است. یعنی با وجود این که هر نوازنده به هنگام ضبط نمونه کار، فقط قسمت مربوط به خود را می‌نوازد و قسمت‌هایی که توسط باقی ارکستر نواخته می‌شود را نمی‌شنود، اما تک‌تک اعضای ارکستر در عمل در طول تمرین‌هایشان قطعه‌ای را می‌نوازند که تجسم یک حس موسیقایی ملودیک را درشان به وجود می‌آورد. علاوه بر این تن دان، عامداً به هر ساز فرصت کافی را داده است تا در اجرای گروهی بدرخشد.

در ساخت این قطعه، تن دان از صدای به هم خوردن لیوان‌های جمعیت در حال نوشیدن آبجو در المپیک، سمفونی شماره ۳ بتهوون، و المان‌هایی از آثار چایکوفسکی و نیز اپرای کارمن تأثیر گرفته است.

ببینید اجرای تن دان را از سمفونی اینترنتی شماره ۱ به همراه ارکستر سمفونیک لندن:

 

ارکستر سمفونیک یوتیوب در حال حاضر در حال پذیرش نمونه کار از داوطلبان شرکت در ارکستر است، که تا ۲۸ ژانویه به طول خواهد انجامید. هیئت داورانی از متخصصین از ارکسترهای معتبر در کنار انجمن یوتیوب کار داوطلبین را از ۱۴ تا ۲۲ فوریه ارزیابی خواهد کرد. گوگل در ۲ مارس برندگان را اعلام می‌کند. در آوریل، ارکستر منتخب یوتیوب به نیویورک پرواز می‌کنند تا پس از ۳ روز تمرین با رهبر ارکستر مایکل تیلسون تامس (نفر سمت چپ در عکس بالا) در ۱۵ آوریل در تالار کارنگی به اجرای برنامه بپردازند.

دنیای وب ما را به کجا می‌برد؟

اینجاست که آدم یاد حرف‌های دکتر مزیدی می‌افتد که دنیای وب۲ بیش از این که بر روی تکنولوژی متمرکز شود، به برقراری ارتباطات و مراودات بین كاربران اینترنتی اهمیت می‌دهد. که روابط در این اقتصاد اجتماعی وجه رایج است…

منبع: wired

سه‌شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۷

گوشهایی به گرمی موسیقی

سرتان را با موسیقی گرم کنید… (و یا اختصاصاً گوش مبارکتان را!)

  

دلم هوس یک برف حسابی کرد تا با یکی از این روگوشی‌ها (بدون ترس از یخ‌زدگی گوش‌ها) در کوچه‌های پردرخت جهانشهر و در سکوت سنگین برفی قدم بزنم و باخ بنیوشم.

+

پی‌نوشت: ای کاش یک نفر فکری به حال دماغ‌های قندیل بسته هم می‌کرد. موسیقی هم پخش نکند، اشکالی ندارد!

سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۷

فوت کوزه‌گری استاد ویولن‌ساز

بالاخره پرده از راز ویولن‌های استرادیواریوس برداشته شد.

درست تلفظ کنید (لطفاً): اِس – تِرا – دیوار – ی – یوس Stradivarius

استادکار نابغه

آنتونیو استرادیواری (Antonio Stradivari) یک سازنده ساز ایتالیایی و متخصص در ساخت ویولن، ویولنسل، گیتار و هارپ بود. این هنرمند نابغه در حدود ۱۰۰۰ ویولن ساخت که در ردیف شاهکارهای هنری و فنی به حساب می‌آیند. اسم لاتینه شده‌ی او (استرادیواریوس) و نیز مخفف آن (استراد) معمولاً برای اشاره به سازهای ساخت او استفاده می‌شوند.

امروزه از سازهای استرادیواری در حدود 650 قطعه باقی مانده است كه بالاترین قيمت پرداخت شده برای آن‌ها، مربوط به يک ویلن می‌شود كه پارسال به بهای ۷/۲ میلیون دلار در حراج کریستی به فروش رسيد.

نوازندگان اسطوره‌ای ویولن تاریخ مثل نیکولو پاگانینی، فریتز کرایسلر، یهودی منوهین، یاشا هایفتز، دیوید اویستراخ، ایتزاک پرلمن، آنه-سوفی موتر و جوشوا بل همگی صاحب یک یا چند ویولن استرادیواری بوده‌اند.

مشهورترین نوازندگان ویولنسل مثل ژاکلین دوپره، یویو ما، جولیان لوید وبر و مستیسلاو روستروپوویچ هم ویولنسل‌های ساخت استرادیواری می‌نواختند.

بسیاری از ویولن‌های استرادیواری به جا مانده در مکان‌هایی مثل کتابخانه کنگره آمریکا، موزه متروپولیتن، آکادمی سلطنتی موسیقی و بنیاد موسیقی ژاپن نگهداری می‌شوند.

itzhak_perlman_publicity

فوت کوزه‌گری یخبندان یا چگونه عدو سبب خیر شود!

دانشمندان با تست سی‌تی‌اسکن از ۵ ویولن از ویولن‌ساز مشهور قرن هجدهمی، آنتونیو استرادیواری، توانستند علت تمایز این ویولن‌ها و غیرقابل تقلید بودنشان را دریابند. تصاویر سه‌بعدی اشعه ایکس از این ویولن نشان می‌دهند که چوب استفاده شده در ویولن‌های استرادیواری دارای تراکم یکنواخت استثنایی هست که تغییرات ناشی از رشد درخت در طی فصول مختلف در آن به حداقل رسیده است.

رشد تابستانی درخت‌ها خیلی سریع‌تر از رشد زمستانی آنهاست. به همین دلیل هم رشد تابستانی حلقه‌هایی پهن و نفوذپذیر ایجاد می‌کند، در حالی که حلقه‌های ناشی از رشد زمستانی باریک و فشرده‌تر هستند. این تفاوت‌ها روی کیفیت صدای چوب تأثیر به سزایی دارد.

اما در مورد استرادیواری… علت تفاوت کیفی آشکار ویولن‌های ساخت او را نباید در خرافاتی مثل این که چوبهایش را از یک صومعه قدیمی تهیه می‌کرده، جستجو کرد. او از بخت خوبش در عصر یخبندان کوچک اروپا زندگی می‌کرده است: سالهایی که سرعت رشد درختان در تابستان تفاوت زیادی با سرعت رشد آنها در زمستان نداشته و به همین دلیل چوب‌ها از تراکم یکنواخت‌تری برخوردار بودند. به همین دلیل سه قرن است که هیچ کس نتوانسته است ویولن‌هایی به خوش‌صدایی ویولن‌های استرادیواری بسازد. ویولن‌هایی که تا پیش از این همه کارشناسان علت تمایزشان را تنها در نحوه پرداخت جادویی و استادانه‌شان می‌دانستند.

stradivaridensity

تصویر: مقایسه تراکم بین ویولن‌های استرادیواری (ردیف پایین) و ویولن‌های مدرن

داستان‌های استراد

  • ویولونسل دوپرت (Duport)، ساز مستیسلاو روستروپوویچ نوازنده افسانه‌ای ویولنسل، که در سال ۱۷۱۱ ساخته شده، یک بار توسط ناپلئون بناپارت هم نواخته شده است. می‌گویند ناپلئون ساز را چنان محکم گرفته بوده، که هنوز هم جای خراش ناشی از فشار چکمه‌هایش بر روی آن مشخص است.
  • یکی از ویولن‌ها با نام بارانکاچیو در جریان حمله هوایی متفقین به برلین از بین رفت.
  • بسیاری از ویولن‌های استرادیواری نام و نام خانوادگی دارند! مثلاً Soil Stradivarius نام ساز ایتزاک پرلمن که تصویرش را در بالا می‌بینید. نام خانوادگی معمولاً استرادیواریوس است و نام کوچک هم عموماً از نام اولین یا مشهورترین صاحب ویولن گرفته شده است.
  • خانواده استرادیواری هم همگی در کار ساخت ساز بودند. اما سازهایی که خود آنتونیو استرادیواری ساخته است اعتبار و جایگاه دیگری دارند.
  • در ایتالیای قرن هجدهم دو خانواده دیگر هم به کار ساخت ویولن مشغول بودند: آماتی و گوارنری؛ که هر دوی این خانواده‌ها هم اعتبار ویژه‌ای داشته و دارند.

***

ببینید: اجرای جوشوا بل، نوازنده مشهور ویولن، از بخش‌هایی از قطعه بی‌نظیر “شاکن” باخ با یک ویولن استرادیواری، به صورت ناشناس در یک استگاه مترو واشنگتن دی سی

سه‌شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۷

چشمک بزن دوباره!

دایتو مانابه، برنامه‌نویس و هنرمند ژاپنی الکترودهایی را به صورتش متصل می‌کند تا با استفاده از نمونه‌های موسیقایی یک سری حالت‌های خاص را روی صورتش ایجاد کند.

 

خودش می‌گوید: “الکتریسیته باعث حرکت صورت من می‌شود. هشت کانال صوتی به پالس‌های الکتریکی تبدیل می‌شوند تا عضلات صورت من را به حرکت وادارند. من سعی می‌کنم که خروجی الکتریکی صداها، تصاویر و نور را از طریق تحلیل و تبدیل مقادیر عددی به دست آمده از سنسورهای مختلف و دستگاه‌های ورودی به دست آورم.”

خیلی‌ها گفته‌اند که کارهای مانابه تقلبی است، ولی به نظر من حتی اگر کارهای او یک فریب باشند، باز هم بسیار استادانه و هنرمندانه اجرا شده‌اند.

Test 1

Test 2

کار جالبیست. ولی می‌دانید جالبتر از آن چیست؟

این که دستگاهی ساخته شود تا حرکت عضلات صورت را به موسیقی تبدیل کند. تصور کنید! به جای آن که با شنیدن موسیقی احساساتتان تغییر کند، احساسات خالصتان به یک موسیقی شخصی تبدیل شوند! واووو!

شاید اختراع مانابه بتواند راهی باشد برای سازهایی که ارتباط مستقیم‌تری با پالس‌های الکتریکی مغز ما دارند. در سازهای فعلی مغز باید بازوها و انگشتان را به حرکت درآورد تا موسیقی تولید شود. ولی ساخت چنین ابزاری می‌تواند مستقیماً عضلات صورت را درگیر فرآیند نوازندگی کند. یادمان باشد که صورت پرحالت‌ترین بخش بدن انسان با ۵۰ عضله مجزاست.

+

سه‌شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۷

کاور بدون کپی رایت

با آلبوم‌هایی که از اینترنت به طور غیرمجاز دانلود می‌کنید چه کار می‌کنید؟ با کامپیوتر بهشان گوش می‌دید؟ آنها را در ipod یا mp3playerتان می‌ریزید و به تدریج کر می‌شوید؟ روی CD یا DVD سلکشن می‌زنید و در ماشین به آنها گوش می‌دهید؟ یا شاید هم (به خصوص اگر جنس دانلود شده‌تان کیفیت خوبی داشته باشند) آن‌ها را تبدیل به یک Audio CD می‌کنید؟

به هر حال اگر آلبوم یا فیلمی از اینترنت دانلود کردید و می‌خواهید آن را روی یک CD یا DVD تک داشته باشید، این پیشنهاد ابتکاری را دنبال کنید تا بتوانید با کمترین هزینه یک کاور شیک برای آلبوم یا فیلمتان بسازید.

خیلی ساده است:

۱- ابتدا این لینک را بوکمارک کنید. (در IE راست کلیک کنید و add to favorites را انتخاب کنید؛ در فایرفاکس راست کلید کنید و Bookmark This Link را انتخاب کنید.)

۲- سپس اگر آلبوم موسیقی دارید به سایت music.aol.com و اگر فیلم دارید به سایت Netflix بروید و آلبوم یا فیلم مورد نظرتان را جستجو کنید و به صفحه مخصوص آن بروید.

۳- روی بوکمارکتان کلیک کنید. پیغامی می‌آید که صفحه آماده پرینت است. این بوکمارک اطلاعات خاصی نظیر اسم آلبوم، تصویر کاور اصلی، اسم ترکها، زمان هر ترک، تاریخ انتشار آلبوم و … را از صفحه مربوطه جمع می‌کند و برای پرینت کردن قالب‌بندی می‌کند.

۴- دگمه پرینت را بزنید و روی یک صفحه A4 پرینت بگیرید. اطلاعات قالب‌بندی‌شده در محدوده یک CD در وسط کاغذ چاپ می‌شود.

۵- حالا می‌توانید دو کار بکنید: یا قسمت پرینت شده را ببرید و در یک کیف CD بگذارید. یا این که طبق دستورالعمل ویدئوی زیر یک کاور کاغذی شیک برای CDتان درست کنید.

 

منبع