دوشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۶

یک هات‌چاکلت رؤیایی

امروز یکی از خوشمزه‌ترین نوشیدنی‌های عمرم را خوردم. هات‌چاکلت با خامه‌‌ای که امروز در کافی‌شاپ هات‌چاکلت میدان گلهای جهانشهر با سحر خوردم، بی‌نظیر بود. بی‌نظیر. نمی‌دانم چه کار کرده بود که اینقدر فوق‌العاده شده بود. هنوز مزه‌اش زیر زبونم هست. معجون بی‌نظیری است. بی‌نظیر. امیدوارم نصیب همه‌تان بشود‍‍!!

چهارشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۶

داستان‌های آقای پرزیدنت

در این چند روزه احمدی‌نژاد و صحبت‌هایش در رسانه‌های داخلی و خارجی بازتاب‌های زیاد و بعضاً بسیار متفاوتی داشته است. مصاحبه با شبکه‌ی CBS، جلسه با اساتید و دانشجویان دانشگاه کلمبیا و سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل. چند نکته را لازم دیدم بگویم:

۱- رئیس دانشگاه کلمبیا حقیقتاً با لحن سخیف و توهین‌آمیز خود نه تنها در محکوم کردن احمدی‌نژاد ناموفق بود، بلکه اعتبار آکادمیک و علمی خود را هم زیر سؤال برد. به راستی آیا آقای بالينجر هیچ حرف منطقی و در عین حال مؤدبانه‌تری برای محکوم کردن سیاست‌های دولت احمدی‌نژاد نداشت که چنین به میهمان خود فحاشی می‌کند؟ آیا رئیس دانشگاه کلمبیا نمی‌توانست با پرسش‌های صریح و منطقی در مورد دانشجویان زندانی، تحدید مطبوعات، فیلترینگ وسیع اینترنت، برخورد با زنان، معلمان و کارگران و نیز همجنسگرایان و صدها مورد دیگر از گاف‌های جمهوری اسلامی در زمینه‌های مختلف حقوق بشر وجهه‌ی علمی‌تری از خود به نمایش بگذارد و در یک محیط علمی از هتاکی به رئیس‌جمهور منتخب یک کشور (ولو منتخب 30٪ مردم) خودداری کند؟ آیا فشارهای لابی‌های صهیونیستی اینقدر سنگین بوده است، که شخصیت و منطق و ادب آقای رئیس این چنین زیر بار آن خرد شده است؟ به هر حال نمی‌توانم ناراحتی خود را از این که می‌بینم یک انسان آکادمیک در آن سر دنیا چنین به رئیس‌جمهور کشوری که من هم در آن متولد شده‌ام و زندگی می‌کنم هتاکی می‌کند پنهان کنم. حتی اگر این رئیس‌جمهور محمود احمدی‌نژاد باشد.

۲- گناه مشاورین و برنامه‌ریزان احمدی‌نژاد بسیار سنگین است. شاید برای آنها آبرو و شخصیت آقای احمدی‌نژاد اهمیتی نداشته باشد، ولی نباید این را فراموش کنند، که متأسفانه تا اطلاع ثانوی در اذهان جامعه‌ی بین‌الملل آبروی آقای احمدی‌نژاد، آبروی ملت ایران است.

۳- «نه، [ماهواره] در ایران به اون شکل ممنوع نیست. این مصوبه مجلس بوده اما اکثریت مردم ایران اتفاقاً از ماهواره خیلی وسیع استفاده می کنند و برخوردی هم صورت نگرفته است، شما می‌توانید بروید ببینید.» چند حالت بیشتر ندارد:

الف) مجلس ایران عقلش نمی‌رسد و قانون غلط تصویب می‌کند.

ب) مردم ایران عقلشان نمی‌رسد و قانون مجلس را زیر پا می‌گذارند.

ج) پلیس ایران عقلش نمی‌رسد که با این ملت قانون‌شکن برخورد نمی‌کند.

د) رئیس جمهور ایران عقلش نمی‌رسد که در مملکت چه می‌گذرد.

۴- «در ایران ما همجنسگرا نداریم.» به آقای پرزیدنت توصیه می‌کنم حتماً سری به پارک دانشجو واقع در چهارراه ولیعصر بزند. البته بادی‌گاردهای محترم ایشان چهار چشمی ایشان را بپایند، تا مبادا کسی نظر ناصوابی به روی ماه و هاله‌ی نورانی دور سر ایشان بکند.

۵- با همه‌ی اینها نمی‌توانم پنهان کنم که از برخی پاسخ‌های احمدی‌نژاد در مصاحبه با شبکه‌ی CBS لذت بردم، اظهار نظرهای او درباره‌ی اسرائیل و فلسطین، نظراتش در مورد بمب اتمی و به خصوص آنجایی که به اسکات پلی خبرنگار شبکه‌ی CBS هشدار داد که در مقامی نیست که او را مورد بازجویی قرار دهد. با همه‌ی اینها شک دارم که این شیوه‌ی پاسخگویی با منطق غربی‌ها سازگار باشد و اصولاً با چنین لحنی بتوان آنها را تحت تأثیر قرار داد، هرچند بازتاب‌های مثبتی هم از مصاحبه‌ی او در رسانه‌های غربی به چشم می‌خورد. (لینک)

۶- نمی‌دانم احمدی‌نژاد کی می‌خواهد از این لحن منبری خود دست بردارد. باز هم امسال در مجمع عمومی سازمان ملل احساس کرده است که رفته بالای منبر. بخش اعظم صحبت‌هایش هم صرف «طرح و بیان آموزه های دینی و نصیحت قدرت های بزرگ برای بازگشت به راه انبیاء» شده و سخنرانی خودش را هم با دعا برای ظهور هرچه سریع‌تر امام زمان آغاز کرده است. نمی‌دانم چرا این مرد نمی‌فهمد که تریبون سازمان ملل جای این حرفها نیست و می‌توان از آن استفاده‌های سیاسی خیلی بهتری کرد، و به بسیاری از نگرانی‌‌های بین‌المللی که بخشی از آن ساخته‌ی پروپاگاندای رسانه‌ای آمریکاست پایان داد. از 20 سال موعظه برای بچه‌های این مملکت چه گلی به سرتان زدید که حالا نوبت به هیئت‌های بلندپایه‌ی دیپلماتیک بین‌المللی رسیده است؟!

لینک‌ها:

مصاحبه‌ی احمدی‌نژاد با شبکه‌ی CBS ویدئو|متن بخش اول|متن بخش دوم

بازتاب مصاحبه‌ی احمدی نژاد با CBS در سایت digg

متن کامل سخنرانی احمدی‌نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل

مطلب خواندنی مسعود بهنود در مورد صحبت‌های احمدی‌نژاد


سه‌شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۶

کاروسو

Te vojo bene assai
ma tanto tanto bene sai
e una catena ormai
che scioglie il sangue dint'e vene sai

در این دو هفته‌ای که از درگذشت لوچیانو پاواروتی می‌گذرد‌ با آهنگ کاروسوی او زندگی کرده‌ام.

لینک دانلود فایل 96Kbps

یکشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۶

دردسرهای یک تازه‌کار

برایم خیلی عجیب است که در کل وب تعداد قالب‌هایی که با بلاگر جدید سازگار باشند بسیار معدود است. اکثر قالب‌های موجود برای بلاگر قدیم ساخته شده‌اند و با امکان استفاده از ویجت‌های بلاگر سازگاری ندارند. حتی جالب است که یک راهنمای به روز شده هم برای شروع به کار یک وبلاگ‌نویس مبتدی وجود ندارد .من که به هزار ضرب و زور خرم از پل گذشت، ولی دوستان htmlباز دست به کار شوند. چه وضعیه؟! همه چیز رو من باید بگم؟!!

شنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۶

ویکی‌پدیای فارسی

چندی پیش بود که در وبلاگستان صحبت از بازی وبلاگی «ویکی‌پدیای فارسی» بود. شروع این بازی هم دعوتی از سوی وبلاگ مزیدی بود که از همه‌ی بلاگ‌داران عزیز برای شرکت در این بازی دعوت کرده بود. روش این بازی را هم چنین تشریح کرده بود که:

«ویکی‌پدیای فارسی» را در لينكدونی خود وارد مي‌كنيم. سپس 5 نفر از دوستان را دعوت مي‌كنيم كه همين‌كار را انجام دهند.

در نیت خیر دوستان و نیز تأثیر شگرف این بازی فراگیر در بالا رفتن اعتبار ویکی‌پدیای فارسی در موتورهای جستجو شکی نیست. اما به نظرم می‌رسد آنچه در این میان مورد غفلت قرار می‌گیرد، اعتبار حقیقی ویکی‌پدیای فارسی است. واقعیت تلخ این است که در حال حاضر ویکی‌پدیای فارسی نه تنها چندان گسترده و جامع نیست، بلکه در بسیاری از موارد هم سرشار از اشتباه و نقص است. بسیاری از مقالات عموماً مرجع درستی ندارند و صحتشان مورد تردید است، کپی-پیستی هستند، پر از غلط‌های املایی و نگارشی‌اند و حتی اصول اولیه‌ی نوشتار در ویکی‌پدیا هم در آنها رعایت نشده است. برای درک بهتر حرفهایم کافی است به صفحهٔ تصادفی ویکی‌پدیای فارسی بروید. خیلی باید خوش‌شانس باشید تا صفحه‌ی نتیجه فاقد اشکال باشد. علیرغم تلاش‌های فراوانی هم که تیم مدیریت ویکی‌پدیای فارسی به خرج می‌دهند، اما هنوز هم بسیاری از بخش‌های آموزش ویرایش در ویکی‌پدیای فارسی ناقص و ترجمه‌نشده باقی مانده است و همین امر باعث شده است که غیراستاندارد بودن مقالات ویکی‌پدیا تشدید شود.

اینها را نوشتم که بگویم که ویکی‌پدیای فارسی بیشتر از آن که به اعتباری از نوع «بمب گوگلی» یا (Google Bomb) نیاز داشته باشد، به محتواسازی بر اساس معیارهای جهانی ویکی‌پدیا نیازمند است، و آنچه که بیشتر از هر کار دیگری از دستان ما بر می‌آید، محتواسازی صحیح و استاندارد برای آن است. هر کس در هر موضوعی که بدان تسلط و یا علاقه دارد می‌تواند محتواسازی کند و یا با درک صحیح از استانداردهای ویکی‌پدیا، مقالات موجود را با توجه به معیارهای ویکی‌پدیا ویرایش کند.

پی‌نوشت: خود من فعلاً در حال بررسی بخش‌های موسیقی ویکی‌پدیای فارسی هستم. به خصوص در حوزه‌های موسیقی جدی، مطالب بسیار ضعیف و ناقص است (وگرنه در زمینه‌ی موسیقی پاپ نگاهی کنید به داریوش یا هایده یا گوگوش). سعی کرده‌ام چند مقاله‌ی خوب هم برای ویکی‌پدیای فارسی بنویسم. علی‌الحساب به دو مقاله‌ی مربوط به هربرت فون کارایان و پلاسیدو دومینگو توجه کنید. به جرأت می‌توانم بگویم که این مقاله کامل‌ترین مقاله‌ی فارسی درباره‌ی هربرت فون کارایان در وب است، که انطباقی کامل هم با استانداردهای ویکی‌پدیا دارد.


جمعه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۶

اسپاگتی ۲

غذای لذیذی به نام «اسپاگتی» ابعاد مختلفی از زندگی من را در بر می‌گیرد.

شاید مهمترین بُعدش بخش شکمی باشد! حقیقت آن است که اگر صبح تا شب و شب تا صبح اسپاگتی به من بدهید، هر بار تا آخرین رشته‌ی اسپاگتی را نوش جان می‌کنم و در آخر هم تشکر مبسوطی از شما خواهم کرد! این بخش شکمی از دوران کودکی چنان اهمیتی در زندگی من داشته است که مادرم در جواب درخواست‌های بی‌پایان طفل معصومش برای پخت اسپاگتی، برایم آرزو می‌کرد که یک زن ایتالیایی نصیبم شود تا شب و روز برایم اسپاگتی بپزد (البته درست است که زنان ایتالیایی به چیزهای دیگری به جز پخت و پز شهره‌اند(!) ولی در نیت خیر مادرم نباید شک کرد!). با این حال همان طور که انتظارش هم می‌رفت، جبر جغرافیایی مانع از استجاب دعای مادر شد. اما ملالی نیست، خودمان یک پا ایتالیایی شدیم و می‌توانیم خودمان رفع حاجت کنیم.

از بخش زیر شکمی درمی‌گذریم(!) و می‌رسیم به شباهت‌های انکارناپذیر قد و قواره و هیکل من و جناب اسپاگتی. هیچ گاه یادم نمی‌رود که در عنفوان جوانی(!) من و چهار پنج نفر از دیلاق‌های دانشگاه یک تیم طناب‌کشی درست کرده بودیم با نام تیم «ماکارونی»، و جالب آنجا بود که به دلیل وزن ناچیز هر کدام از ما، تیممان این امکان را می‌یافت تا یک نفر بیشتر از سایر تیم‌ها داشته باشد و در عین حال از حد نصاب مجموع اوزان تیمی هم تخطی نکند. با همین حربه بود که تیم ماکارونی می‌توانست در عین تعجب همگان (و به خصوص عزیزان پشت‌بازو) چند مرحله‌ای هم در مسابقات طناب‌کشی روز دانشجو بالا بیاید!

اما دیگر بعد اسپاگتی‌زده‌ی زندگی‌ام را می‌توان رشته‌ی تحصیلی‌ام به حساب آورد. همیشه اساتید محترم برای visualization بهتر ما دانشجویان از همه جا بی‌خبر، پلیمرها را به رشته‌های اسپاگتی (و به زعم خودشان ماکارونی، و بعضاً ماکارانی!!)* تشبیه می‌کردند و این‌گونه بود که پلیمرها توانستند از خیر سر شباهت با اسپاگتی جای خودشان را در قلب من باز کنند و به زندگی آکادمیک من رنگ و بوی اشتهاآوری ببخشند.

فعلاً بس است. می‌دانم دوز اگوئیسم وبلاگ زده بالا. از پست بعد.

*بَعدها باید در یک پست تفاوت ماکارونی واسپاگتی را برای جامعه‌ی ایران تشریح کنم. گمان کنم از طریق این آگاهی‌بخشی می‌توان گرهی را از کار این ملت درمانده باز کرد!

چهارشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۶

اسپاگتی ۱

یک بشقاب اسپاگتی را می‌شود با خیلی چیزها خورد...

تر کیبی از گوشت، قارچ، گوجه فرنگی، پیاز، فلفل دلمه، پنیر، اسفناج، خامه، سس سفید، مرغ، ماهی، حتی گل کلم، هویج، بادمجان یا اسفناج، و البته روغن زیتون، سیر، سبزی‌های معطر و ادویه می‌توانند به یک بشقاب از این رشته‌ی دراز و خوش‌خوراک طعم‌های مختلف و بعضاً عجیب و غریب بدهند.

حالا همه‌ی اینها که گفتم، حکایت همین وبلاگ است. در این وبلاگ، اسپاگتی را به حساب حرفایی که می‌زنم بگذارید؛ در هر پست، این حرفها ممکن است یک مزه داشته باشند. بعضی وقتا فلفل سسش یک کم زیاد می‌شود و اسپاگتی چیلی نوش جان می‌کنید، بعضی وقتا هم ممکن است یک اسپاگتی بی‌نمک و بی‌مزه یا ترش و چهره درهم کننده داشته باشیم، یک وقتهایی هم یک کم ادویه‌ی اضافه می‌تواند اسپاگتی‌مان را تلخ کند، حتی با وجود تجربیات زیاد من(!) هنوز هم ممکن است اسپاگتی شفته و خمیری از کار در بیاید و البته بعضی وقتها یک کم تعلل می‌تواند باعث سرد شدن و به قول معروف «از دهن افتادن» اسپاگتی‌مان بشود.

بله... یک بشقاب اسپاگتی را می‌شود با خیلی چیزها خورد...

نوش جان!