چهارشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۷

ترانه‌ها چقدر از بدن می‌گویند؟

فکر می‌کنید در کلام آهنگ‌های سبک‌های مختلف موسیقی کدام یک از اعضای بدن آدمها بیشترین کاربرد را دارد؟

ویگاس و واتنبرگ بیش از ۱۰،۰۰۰ ترانه از ۸ سبک مختلف موسیقایی مورد بررسی قرار دادند تا مشخص کنند که کدام یک از اعضای بدن انسان بیشترین میزان کاربرد را در کلام آهنگ‌ها دارند. نتیجه؟ یک کار گرافیکی بسیار جالب که “listen” نامگذاری شده است. در این کار شما می‌توانید به صورت تعاملی و گرافیکی ببینید که در هر سبک موسیقی کدام یک از اعضای بدن بیشتر به کار رفته است.

در میان اکثر سبک‌های موسیقی “چشم” عضوی از بدن است که بیشتر از هر عضو دیگری در اشعار و کلام آهنگ‌ها مورد استفاده قرار گرفته است؛ به جز سبک هیپ‌هاپ که در آن عضو شریف “نشیمنگاه” (باســـــــن) بیشترین کاربرد را داشته است. البته در سبک‌های بلوز و گاسپل (نوعی موسیقی مذهبی مسیحی) “دست” بیشتر از “چشم” به کار رفته است.

picture_6

در میان سبک‌های مختلف باز هم سبک هیپ‌هاپ بیشترین اشاره را به اعضای بدن داشته، در حالی که سبک گاسپل از این نظر بسیار پاستوریزه به نظر می‌رسد! نکات جالب فراوانی در این کار به چشم می‌خورند؛ این که در ۲۳ درصد آهنگ‌های هیپ‌هاپ به نشیمنگاه اشاره شده، یا ۱۱ درصد آهنگ‌های راک در مورد چشم صحبت می‌کنند، و یا در ۸٪ آهنگهای هیپ‌هاپ به عضو شریف مردان اشاره شده است!

این کار بخشی از پروژه‌ی “fleshmap” است که در آن تلاش می‌شود تا رابطه‌ی بین تن و نشانه‌های بصری و کلامی آن کشف شود. در این پروژه سه بخش لمس کردن (touch)، دیدن (look) و شنیدن (listen) مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. در بخش لمس تلاش شده تا نقاط حساس در بدن مردها و زنها در یک تحقیق میدانی مورد مطالعه قرار گیرد و نقشه‌ای از میزان حساسیت اعضای بدن ترسیم شود. در بخش دیدن، پروژه به دنبال رسیدن به یک طرح ایده‌آل از شکل اعضای مختلف بدن در حالت برهنگی در ذهن افراد مختلف است (این بخش هنوز در دست تکمیل است). در بخش شنیدن رابطه‌ی بین زبان و بدن بررسی می‌شود و “سعی شده است تا بیان فیزیک بدن انسان در موسیقی، شعر و مذهب به عتاصر سازنده‌ی آن تخلیص شود”.

دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۷

وقتی مدونا سیاسی می‌خواند

رقابت‌های انتخاباتی در آمریکا روز به روز (بلکه ساعت به ساعت) داغ‌تر می‌شود و از این پس هم با ورود چهره‌های مشهور به عرصه‌ی تبلیغات انتخاباتی، حتی ممکن است برخی معادلات به هم ریخته شود. همین چند وقت پیش بود که ماجرای پاریس هیلتون و جان مک‌کین با ویدئوی استهزاآمیز هیلتون به نفع باراک اوباما تمام شد.

اما در این میان مدونا، که همین ماه ۵۰ ساله شد، در تور جدید خودش با نام Sticky And Sweet گرایش سیاسی خود را در کنار اجرای آهنگ Get Stupid به نمایش گذاشت و ضربه‌ی سخت و زیرکانه‌ای به نامزد حزب جمهوری‌خواه، جان مک‌کین زد. او در ویدئویی که همزمان با اجرای آهنگ از نمایشگرهای بزرگ پخش می‌شد، پس از نشان دادن تصاویری از جنگ، ویرانی و گرم شدن زمین، تصاویری را از آدولف هیتلر و نازی‌ها، رئیس‌جمهور چین و سرکوب تبتی‌ها، سید علی خامنه‌ای و کماندوهای استشهادی و عزاداری کودکان، رابرت موگابه و کشتار در آفریقا و در نهایت جان‌مک‌کین نشان داد. از سوی دیگر در انتهای ویدئو مدونا با نمایش ال گور، باراک اوباما، تظاهرات مردمی علیه گرم شدن زمین، مهاتما گاندی، جان لنون، نلسون ماندلا، مادر ترزا، مایکل مور، بیل گیتس، اپرا وینفری، بونو (خواننده‌ی گروه U2) و چند چهره‌ی محبوب دیگر جبهه‌ی خوب‌ها را تشکیل می‌دهد.

در این ویدئو که نمای نزدیک یکی از سه نمایشگر را نشان می‌دهد، به غیر از جان مک‌کین بقیه افرادی که نام برده شد، مشخصند:

در این ویدئو که از فاصله‌ی دورتر گرفته شده، تصویر جان مک‌کین در ثانیه‌ی ۵ مشخص است:



در همین رابطه (با دو روز تأخیر!): حمله مدونا به مک‌کین (از بی‌بی‌سی)

یکشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۷

بدترین اسم‌هایی که می‌توانید برای بچه‌تان انتخاب کنید

یک آدم مشهور می‌تواند هر کاری دلش خواست بکند. البته به شرط این که خارج از مرزهای کشوری به نام ایران زندگی کند. در ایران بزرگترین بازیگران و کارگردان‌های مملکت نمی‌توانند برای نجات یک جوان از اعدام پول جمع کنند. بازیکنان فوتبال نمی‌توانند ریش پروفسوری بگذارند. ستاره‌ی جوان سینما به خاطر بازی در فیلم یک کارگردان بزرگ آمریکایی ممنوع‌الخروج می‌شود. ستاره‌ی دیگر چون فیلمهایش زیادی پرفروش است ممنوع‌التصویر می‌شود. درز کردن فیلم خصوصی یک بازیگر، به جای آن که مثل پاریس هیلتون باعث درآمدزایی برایش شود، باعث تباه شدن آینده‌ی هنریش می‌شود و …

اما در ممالک راقیه(!) شهرت به آدم این اجازه می‌دهد که هر کاری که دوست داشت انجام دهد. می‌تواند مواد مخدر مصرف کند، با هر که دوست داشت بخوابد، و حتی زندگی بچه‌اش را هم خراب کند! چطور؟ تصورش را بکنید که بدترین اسمی که می‌توانید برای بچه‌تان بگذارید چه می‌تواند باشد؟ بهتر است برای این که ایده بگیرید، نگاهی به ده تا از بدترین اسم‌هایی که آدم‌معروف‌ها روی بچه‌هایشان گذاشتند بیندازید:

۱۰- Zuma Nesta Rock فرزند گون استفانی (خواننده) و گاوین روزدیل (خواننده): پدر و مادر به توافق نرسیدند و تصمیم گرفتند تمام اسم‌هایی که دوست دارند را روی بچه‌شان بگذارند. احتمالاً مادر به بازی کامپیوتری Zuma معتاد بوده و پدر هم علاقه‌ی خاصی به الساندرو نستا داشته، جفتشان هم موسیقی راک را دوست داشتند.

۹- Kal-El فرزند نیکولاس کیج (بازیگر): آقای کیج حتماً در دوران کودکی علاقه‌ی خاصی به سوپرمن داشته است. کای‌ای نام اصلی سوپرمن در هنگام تولد است، قبل از این که به زمین فرستاده شود.

۸- Fifi Trixibelle فرزند باب گلدوف (خواننده، بازیگر فیلم دیوار پینک‌فلوید) و پاولا ییتس(مجری تلویزیون): بیشتر شبیه اسم سگ است تا آدم! شاید اسم سگ مورد علاقه‌ی این زوج هنرمند بوده است!

۷- Moxie Crimefighter فرزند پن ژیلت (کمدین آمریکایی): آقای ژیلت حتماً به نوشابه‌ی مارک Moxie خیلی علاقه داشته، در ضمن پیش خودش فکر کرده شاید روزی فرزندش به جنگ با جرم و جنایت برود!

۶- Reignbeau فرزند وینگ ریمز (بازیگر برنده‌ی جایزه‌ی گولدن گلوب): ترکیبی از reign به معنی سلطنت و rainbow به معنی رنگین‌کمان.

۵- Audio Science فرزند شانین سوسامون: احتمالاً این بازیگر و خواننده، رشته‌ی تحصیلی مورد علاقه‌اش را به جای فرم دانشگاه اشتباهاً در برگه‌ی ثبت احوال وارد کرده است.

۴- Pilot Inspektor فرزند جیسن لی (بازیگر): کارآگاه خلبان (با لهجه‌ی آلمانی!)

۳- Sage Moonblood فرزند سیلوستر استالونه (بازیگر): آقای راکی نام بچه‌اش را این گونه انتخاب کرده تا شاید “حکیم ماه‌خونی” راهش را در فیلم‌های قهرمانی اکشن ادامه دهد. اما ظاهراً او هیپی از آب درآمده!

۲- Jermajesty فرزند جرمین جکسون (خواننده و برادر مایکل جکسون): ترکیبی از نام پدر (Jermaine) و عبارت Your Majesty (علیاحضرت). جدی نگیرید. بالاخره خانواده‌ی جکسون اینجوری هستند!

و جایزه بدترین اسم تعلق می‌گیرد به:

۱- Moon Unit ،Diva Thin Muffin Pigeen ،Dweezil و Ahmet Emuukha Rodan فرزندان فرانک زاپا (آهنگساز و گیتاریست): احتمالاً خود فرانک زاپا هم نمی‌دانسته اسم بچه‌هایش را چه گذاشته، ولی اگر قصدی هم در کار بوده حتماً در جهت یادآوری مشکلات روانیش بوده است!

پی‌نوشت: زردنویسی خیلی جلف است، ولی آدم چیزهایی می‌بیند که نمی تواند ازشان بگذرد!!

منبع

جمعه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۷

کنسرتی برای اوستیا؛ با لهجه‌ی روسی

سایه‌ی جنگ بر اوستیای جنوبی گسترده شده است، روسیه و آمریکا مدام یکدیگر را متهم می‌کنند و شورای امنیت هنوز هم نتوانسته راه‌حلی برای این مناقشه پیدا کند. در تسخینوالی (Tskhinvali) مرکز اوستیای جنوبی، بسیاری از مردم خانواده‌هایشان را از دست داده‌اند و بسیاری دیگر هم بی‌خانمان شده‌اند و شب‌ها حکومت نظامی را تجربه می‌کند.

اجرای والری گرجی‌اف در اوستیای جنوبیاما دیشب (۲۱ آگوست ۲۰۰۸) همه‌ی مردم شهر سعی کردند بهترین لباس خود را بپوشند و به میدان اصلی شهر بروند تا شاهد اجرای کنسرتی پراحساس از سوی یکی از معروف‌ترین اوستیایی‌های دنیا باشند. والری گِرجی‌اِف رهبر ارکستر ۵۵ ساله روسی که خانواده‌اش اهل اوستیای شمالی (در روسیه) هستند، به تسخینوالی آمده تا کنسرتی اجرا کند برای مردم اوستیا، و البته در حمایت از سیاست روسیه!

یک یگان موتوری روسی، نوازندگان و سازهایشان را از همان تونلی که تانک‌های روسی خود را در روز اول درگیری‌ها به اوستیای جنوبی رسانده بودند، از اوستیای شمالی در روسیه به تسخینوالی آورده بود. در طول کنسرت ده‌ها سرباز روس پرچم‌های روسیه را در کنار چند پرچم اوستیا به اهتزاز درمی‌آوردند و کنسرت هم به صورت مستقیم از تلویزیون روسیه پخش شد.

اما گرجی‌اف رهبر ارکستر چه می‌گوید؟ او هفته‌ی گذشته در مصاحبه با روزنامه‌ی ایندیپندنت اظهار نظرهای صریحی کرد. او پوشش خبری رسانه‌های جهان را در مورد وقایع اوستیا یک‌جانبه دانست و گفت:

گرجی‌ها، اوستیایی‌ها را می‌کشتند. عملی وحشیانه و جنایتکارانه. قتل‌عامی به راه انداختند که در آن بیش از ۲۰،۰۰۰ اوستیایی کشته شدند. روستاهایی بودند که دیگر وجود خارجی ندارند.

او این بار در تسخینوالی رسماً اعلام کرد که این کنسرت را نه برای یادبود قربانیان اوستیایی و گرجی جنگ، که تلاشی در جهت بیان این حقیقت می‌داند که اشغال گرجستان توسط روسیه نه تنها جنایت نیست، که عملی شجاعانه و انسان‌دوستانه است:

مردم باهوش دنیا باید حقیقت را در مورد اتفاقاتی که اینجا افتاده بدانند؛ به خصوص آنچه در شب اول رخ داد.

والری گرجی‌اف، رهبر ارکستر معروف روسی، که مدیر هنری تئاتر مارینسکی، رهبر اصلی ارکستر سمفونیک لندن و رهبر مهمان اپرای متروپولیتن نیویورک هم هست، بسیار در بین مردم اوستیا محبوب است و همیشه به اصلیت اوستیایی خود افتخار کرده است. اما قطعاتی که او برای اجرای شب گذشته‌ی خود با ارکستر مارینسکی در تسخینوالی انتخاب کرده بود، مسلماً تصادفی نبوده‌اند. او با اجرای سمفونی حماسی لنینگراد اثر دیمتری شوستاکوویچ و سمفونی پاتتیک اثر پیتر چایکوفسکی موجی از احساسات را در میان مردم اوستیا برانگیخت که دیگر بعید به نظر می‌رسد این منطقه به گرجستان بازگردد.

ببینید، اجرای کامل کنسرت گرجی‌اف در تسخینوالی اوستیا:
قسمت اول
فسمت دوم

سمفونی لنینگراد؛ سمبل مقاومت روس‌ها

تصویر دیمتری شوستاکوویچ در لباس نظامی  بر روی جلد مجله تایمزمستان ۱۹۴۱. نیروهای آلمان نازی، شهر لنینگراد (سن‌پترزبورگ) را محاصره کرده بودند. غذا و سوخت جیره‌بندی شده بود. گرسنگی و سرمای استخوان‌سوز زمستانی بسیاری را به کام مرگ کشانده بود.

اما دیمتری شوستاکوویچ، آهنگساز معروف روسی، شهر را ترک نکرده بود. او باقیمانده‌ی اعضای ارکستر سمفونیک لنینگراد را جمع کرد. بسیاری از آنها مرده بودند. اکثر آنها به دلیل سوء تغذیه دچار ضعف مفرط بدنی بودند. اما با روحیه‌ای مثال‌زدنی به تمرین پرداختند تا سمفونی ۷ شوستاکویچ را برای مردم شهرشان بنوازند، تا روح مقاومت و امید را در شهر مرده دوباره تزریق کنند. قسمت اول این سمفونی یک تم واریاسیون حماسی است. موسیقی ساکنان لنینگراد که در نبردی قهرمانی شرکت کرده‌اند.

بخشی از این موسیقی حماسی را بشنوید.

دولت شوروی که برای تقویت روحیه‌ی مردم کشورش در جنگ از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کرد، و حتی از باز کردن کلیساها هم برخلاف ایدئولوژی مارکسیستی‌اش ابایی نداشت، بیشترین استفاده‌ی تبلیغاتی را از این ساخته‌ی شوستاکوویچ کرد. پس از مدتی سمفونی لنینگراد با اجرا در لندن و نیویورک در سراسر دنیا معروف شد و به نام بزرگ‌ترین آهنگ زمان جنگ شناخته شد و واقعاً هم تا پایان جنگ، هیچ آهنگی اهمیت و موفقیت سمفونی ۷ شوستاکوویچ را نیافت. شوستاکوویچ هم نشان استالین گرفت و تصویرش به عنوان چهره‌ای تأثیرگذار به روی جلد مجله تایم رفت.

ببینید مستند ۱۰ دقیقه‌ای بسیار جالبی را در مورد سمفونی لنینگراد:

منبع خبر : روزنامه ایندیپندنت

سه‌شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۷

آنچه بتهوون آرزویش را داشت

نیازی نیست که حتماً یک آهنگساز باشید؛ کافیست به موسیقی علاقه‌مند باشید و یا نواختن یک ساز را بلد باشید. ممکن است برایتان پیش آمده باشد که یک ملودی جذاب و دلنشین به شکل یک آواز، یک سوت یا در هنگام تمرین ساز به ذهنتان خطور کرده باشد. ولی این الهام‌های زودگذر اگر به سرعت و به شیوه‌ی مناسب مکتوب نشوند، به همان سرعتی که آمدند از خاطر می‌روند.

لودویگ ون بتهوون، آهنگساز اسطوره‌ای کلاسیک، دفترچه‌های معروفی داشت که در آنها ایده‌های موسیقایی که به ذهنش می‌رسید را یادداشت می‌کرد. دست‌نوشته‌های بتهوون از ارزش بسیار بالایی برخوردارند؛ چرا که مراحل مختلف ایده‌پردازی، طرح زدن، و کار روی جزئیات تقریباً تمام آثار وی را در دسترس موسیقی‌شناسان و علاقه‌مندانش قرار می‌دهد.

dokument
نمونه‌ای از دست‌نوشته‌های بتهوون

در اینجا شما می‌توانید تقریباً تمام دست‌نوشته‌های بتهوون را ببینید. (بتهوون اصولاً آدم بدخطی بوده!)

اما به مناسبت سال نوآوری و شکوفایی، جوانان غیور چینی موفق به ساخت دستگاهی شده‌اند به نام "Compose"، که امکان مکتوب کردن یک موسیقی را به روش‌های مختلف روی یک تخته‌ی دیجیتال فراهم می‌کند.

comepose

در خلاقانه‌ترین این روش‌ها، شما می‌توانید آهنگی که بهتان الهام شده را در قلم دیجیتال این دستگاه که مجهز به میکروفون است بخوانید.

comepose31

با قرار دادن قلم در درون دستگاه ملودی شما خودبه‌خود به صورت نت‌های موسیقی نوشته می‌شود!

comepose32

و در نهایت می‌توانید آن را با استفاده از صداهای ارکسترال موجود در دیتابیس دستگاه پخش کنید.

comepose3

همچنین می‌توانید به شیوه‌ی کلاسیک (مثل بتهوون)، از قلم برای نوشتن نت‌های موسیقی روی تخته‌ی دیجیتال استفاده کنید.

این دستگاه که توسط سه جوان چینی ساخته شده، هنوز به تولید انبوه نرسیده ولی طراحی کاربردی آن، شرکت LiteOn را برای سرمایه‌گذاری روی آن متقاعد کرده است.

comepose2

تصورش را بکنید که بتهوون تندخو اگر این دستگاه را می‌دید چه عکس‌العملی از خودش نشان می‌داد. شاید آن‌وقت تحمل شکست‌های عشقی برایش قابل تحملتر می‌شد!

عکس‌ها از Yanko Design

پنجشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۷

اعدام؛ آری یا نه! (بازخوانی پرونده‌ی قتل جان لنون)

در شب هشتم دسامبر سال ۱۹۸۰ ساعت ۱۰:۴۵، جان لنون، خواننده‌ی افسانه‌ای گروه بیتلز، در مقابل آپارتمانش در نیویورک ترور شد. از ۵ گلوله‌ی شلیک شده از اسلحه‌ی مارک چپمن، یکی منجر به پارگی آئورت لنون شد، تا او به دلیل از دست دادن بیش از ۸۰٪ خون خود در ساعت ۱۱:۱۵ در بیمارستان روزولت جان باخت.

مارک چپمن که صبح همان روز از جان لنون امضا گرفته بود، پس از قتل به آرامی کنار خیابان نشست و تا زمان رسیدن پلیس‌ها به خواندن کتاب “ناتوردشت” جی‌.‌ دی. سلینجر مشغول شد. او پس از انجام محاکمه مجرم شناخته شد و به جرم قتل عمد با برنامه‌ریزی قبلی، به حبس ابد (با امکان بخشش پس از ۲۰ سال) محکوم شد.

بامرگ جان لنون جهان شوکه شد. بسیاری از شبکه‌های تلویزیونی برنامه‌های عادی خود را قطع کردند و به پخش خبر مرگ او پرداختند. دو هوادار او پس از شنیدن این خبر خودکشی کردند. بیش از چهارصد هزار نفر در مراسم یادبود او در پارک مرکزی نیویورک شرکت کردند.

مارک چپمن در حال گرفتن امضا از جان لنون ساعاتی پیش از جنایت

مارک چپمن در حال گرفتن امضا از جان لنون، ساعاتی پیش از ارتکاب جنایت

دو دیدگاه:

۱- مارک چپمن دچار مشکلات روانی بوده است. اگرچه او طبق گفته‌ی خودش “پس از صحبت با خدا”، بر خلاف نظر وکیلش دفاعیه‌ی “بیگناهی به علت جنون” را پس گرفت و قتل عمد را بر گردن گرفت، اما از ۹ روانشناس حاضر در جلسه‌ی دادرسی ۶ نفر بر عدم تعادل روانی چپمن شهادت دادند. بنابراین مجازات اعدام برای انسانی که به دلیل عدم تعادل روانی، مسئولیت چندانی در قبال جنایتی که مرتکب شده ندارد، عادلانه نیست.

۲- قاتل نه تنها زندگی عاشقانه‌ی جان لنون و یوکو اُنو را ویران و میلیون‌ها طرفدار لنون را عزادار کرد، بلکه هنرمندی بی‌نظیر و نابغه را از جامعه‌ی بشری گرفت. او با وارد کردن چنین خسارت عظیمی به بشریت لیاقت زندگی را ندارد. وقتی قاتل با وجود گذشت ۲۸ سال هنوز معتقد است که قتل لنون را با “قصد قبلی و ذهنی شفاف” انجام داده است، آیا لیاقت این را دارد که زنده بماند، به دلیل مطالعات قضایی‌اش در زندان مدرک دانشگاهی دریافت کند، هر از چند سال طلب بخشش کند و بتواند به رابطه با همسرش ادامه دهد؟ او مستحق اعدام است.

***

سؤال: کدام دیدگاه به عدالت نزدیک‌تر است؟

سؤال مهمتر: آیا مجازات فعلی مارک چپمن با عملش تطابق دارد؟

سه‌شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۷

نوار کاست؛ نوستالژی یک میلیون دلاری

Sony_CHF_60_071130

در این دوره و زمانه که شرکت‌های پخش‌کننده‌ی موسیقی وطنی هم کم‌کم دست از تولید نوار کاست برداشتند و بیشتر به انتشار CD روی آوردند، یک شرکت آمریکایی در لوس‌آنجلس به نام Pack Centralتجارتی میلیون دلاری از راه فروش آلبوم‌های موسیقی روی نوار کاست به هم زده است.

حتماً می‌پرسید که چه کسی، آن هم در آمریکا، ممکن است بخواهد خوراک موسیقیش را از طریق نوار کاست‌های از مد افتاده تأمین کند؟ شاید کمی عجیب به نظر بیاید، ولی مشتری پر و پا قرص این نوارهای کاست زندانیان هستند!

چرا؟ به این دلیل که CD در اکثر زندان‌های آمریکا ممنوع است! علت هم واضح است. حتماً تا به حال یک CD شکسته دیده‌اید. ممکن است لبه‌های تیز یک CD شکسته برای شما چندان جذاب نباشد، ولی یک زندانی می‌تواند استفاده‌های غیرمجاز فراوانی از آن بکند! به همین دلیل است که نوارهای کاست هم باید بدون پیچ ساخته شوند. از طرف دیگر زندانیان نمی‌توانند موسیقی مورد علاقه‌شان را دانلود کنند. چون به اینترنت دسترسی ندارند (بیچاره زندانی‌ها!).

پس به همین راحتی یک شرکت آمریکایی که فقط هم سفارش پستی قبول می‌کند یک تجارت میلیون دلاری راه می‌اندازد و موسیقی‌های جدید روز را روی نوارهای کاست به زندانیان می‌فروشد. شاید لیست پرفروش‌ها هم برایتان جالب باشد: ماریا کری، لی وین، آشر و ریحانا فعلاً از پرفروش‌ها هستند. تریلر مایکل جکسون و نیمه‌ی تاریک ماه پینک‌فلوید هم جزو پرفروش‌های همیشگی هستند.

نتیجه اخلاقی: سعی کنید کاری نکنید که به زندان بیفتید، چون آنجا از دانلود موسیقی خبری نیست!

یکشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۷

تو و من؛ نوای موسیقی در المپیک ۲۰۰۸ پکن

از سال ۲۰۰۳ طی مدت ۵ سال ۹۸۸۷۱ ترانه به دفتر کمیته برگزاری مراسم المپیک پکن فرستاده شد. در میان فرستندگان آهنگسازان و خوانندگان نامی بسیاری وجود داشتند، چرا که آرزوی هر خواننده‌ای می‌تواند اجرای برنامه در مراسمی چون افتتاحیه المپیک با بینندگانی میلیاردی باشد. اما مسئولان کمیته‌ی برگزاری، انتخاب ترانه‌ی برتر را تا ۳۰ جولای یعنی درست ۹ روز قبل از مراسم افتتاحیه به تعویق انداختند، و حتی پس از تعیین آن با رأی مخفی، تا زمان شروع مراسم نام ترانه و خوانندگان آن را جزو اسرار طبقه‌بندی‌شده قرار دادند تا هیجان به اوج خود برسد.

اما بالاخره در روز هشتم جولای ۲۰۰۸ انتظارها به سر رسید و در اوج بخش هنری مراسم افتتاحیه، بر فراز یک کره‌ی زمین غول‌پیکر ۱۶تنی با قطر ۱۸ متر در استادیوم آشیانه‌ی پرنده‌ی شهر پکن، دوئت سارا برایتمن (Sarah Brightman) سوپرانوی مشهور انگلیسی و لیو هوان (Liu Huan) ستاره‌ی پاپ چین، ترانه‌ی رسمی المپیک پکن را پس از مدتها انتظار به گوش جهانیان رساند.

دوئت سارا برایتمن و لیو هوان در مراسم افتتاحیه (لینک ویدئو)*

۱۶ سال پیش هم سارا برایتمن در مراسم اختتامیه‌ی المپیک ۱۹۹۲ بارسلونا به همراه خوزه کارراس، تنور مشهور اسپانیایی ترانه‌ی معروف (Amigos Para Siempre) را خوانده بود. [+] او وجه مشترک این دو ترانه را در “اتحاد” می‌داند: “این که مردم سراسر دنیا صمیمانه به هم می‌پیوندند”. لیو هوان ۴۵ ساله ملقب به پادشاه موسیقی پاپ چین نیز پیش از این، آهنگ افتتاحیه‌ی بازی‌های آسیایی پکن را در سال ۱۹۹۰ خوانده بود.

ترانه‌های بازیهای المپیک قبلی معمولاً در مورد شور و شادی بودند، اما آهنگ رسمی المپیک پکن با نام “تو و من” (You and Me) متفاوت است و فضایی آرام و انسانی دارد. سارا برایتمن موسیقی این ترانه را که آهنگساز فرانسوی چینی‌الاصل Chen Qigang ساخته است، شیرین، آرام، خالص و زیبا می‌داند. او اولین بار که این ترانه را شنید به خاطر ملودی دلنشین و در عین حال ساده‌ی آن و متن صادقانه‌اش اشک در چشمانش حلقه زد.

برایتمن و لیو زمان اندکی برای آماده‌ساختن خود داشتند. فیلم‌برداری موزیک ویدئوی این ترانه در یک کارخانه‌ی متروکه در حومه‌ی پکن که تبدیل به استودیو شده بود، و تنها چهار روز مانده به مراسم افتتاحیه انجام شد. کارگردان مشهور چینی ژانگ ییمو (Zhang Yimou) (برنده‌ی خرس طلای جشنواره‌ی برلین ۱۹۸۸ و شیر طلایی جشنواره‌ی ونیز در ۱۹۹۲و ۱۹۹۹) که کارگردانی هنری کل مراسم افتتاحیه را هم بر عهده داشت، این کلیپ را کارگردانی کرده است. تصاویر این کلیپ که با هوشمندی هر چه تمام‌تر انتخاب شده‌اند، تطابق بی‌نظیری با موسیقی و کلام دارند و لطافت و انسانیت در لحظه لحظه‌ی آن موج می‌زند.

موزیک ویدئوی “تو و من”

تو و من/از یک جهان/قلب به قلب/ما یک خانواده هستیم/برای رؤیاهایمان سفر می‌کنیم/هزاران مایل/و یکدیگر را در پکن ملاقات می‌کنیم/به سوی هم می‌آییم/شادی را با هم شریک می‌شویم/تو و من/ از یک جهان/تا همیشه یک خانواده خواهیم بود…

نکته: شاید در جستجوی موزیک ویدئوهای رسمی المپیک ۲۰۰۸ به دو ویدئوی دیگر هم بربخورید و مشکوک شوید که بالاخره آهنگ رسمی مسابقات کدامیک است: ۱- ترانه‌ی رسمی شمارش معکوس ۱۰۰ روز مانده به آغاز المپیک پکن ۲۰۰۸، “به پکن خوش آمدید” (Welcome to Beijing) نام داشت، که با شرکت هنرمندان بسیاری از جمله جکی چان اجرا شد و ماه‌هاست منتشر شده است. [+] ۲- “یک جهان، یک رؤیا” (One world, One dream) شعار مسابقات المپیک پکن ۲۰۰۸ است. در سال ۲۰۰۵ آهنگی حماسی به منظور معرفی این شعار ساخته شد که موزیک‌ویدئوی آن را می‌توانید اینجا ببینید. این دو ترانه متفاوت از ترانه‌ی رسمی “تو و من” است که در مراسم افتتاحیه معرفی شد.

یک لینک دیدنی: ترانه‌های رسمی المپیک از ۱۹۷۶ تا ۲۰۰۸

* ظاهراً تمام ویدئوهای مربوط به مراسم افتتاحیه، به دلیل مسایل کپی رایت، از یوتیوب حذف می‌شوند. به همین دلیل ویدئویی که خودم دانلود کرده بودم را در 4shared آپلود کردم.

پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۷

سلیقه‌ی موسیقایی شما نشانگر شخصیت شماست!

بسیار به این موضوع فکر کرده‌ام که سلیقه‌ی موسیقایی هر کس چه ارتباطی می‌تواند با شخصیت و تفکر او داشته باشد. آیا می‌توان ارتباطی منطقی بین شخصیت هر فرد با نوع موسیقی‌ای که گوش می‌دهد برقرار کرد یا نه؟ آیا برایتان پیش نیامده که بر اساس سی‌دی سلکشنی که دوستتان درست کرده یا آهنگ‌هایی که بر روی MP3Player یا iPodش دارد، در مورد شخصیت او قضاوت کنید؟

دیروز به مطلبی از سایت روزنامه‌ی استرالیایی The Age برخوردم که جرقه‌ی اولیه‌ی این پست را زد. این روزنامه به نقل از مجله‌ی Australasian Psychiatry نوشته که تحقیقات نشان داده است سلیقه‌ی موسیقایی نوجوانان می‌تواند در تشخیص بیماری‌های روانی به پزشکان کمک کند. البته این بدان معنی نیست که نوع موسیقی‌ای که گوش می‌دهید می‌تواند مثلاً باعث گرایش شما به خودکشی شود، بلکه کسانی که در معرض خودکشی قرار دارند ممکن است به موسیقی‌های خاصی گوش بدهند.

بر طبق این تحقیق نوجوانانی که به موسیقی پاپ گوش می‌دهند به احتمال زیاد با جنسیت خود درگیر هستند، آنهایی که رپ و هوی متال گوش می‌دهند، ممکن است ســـــــکـــــــــــس نامطمئن و رانندگی در حال مستی داشته باشند، و شنوندگان موسیقی جز معمولاً تنها و جدا از اجتماع هستند.

تحقیقی گسترده‌تر

پژوهشی که در سال ۲۰۰۳ بر روی ۳۵۰۰ نفر از سوی دانشگاه تگزاس صورت گرفت و در Personality and Psychology Journal جاپ شد، شاید کامل‌ترین تحقیق در این زمینه تا به امروز محسوب شود. طبق این پژوهش ترجیح (یا سلیقه‌ی) موسیقایی افراد به چهار گروه تقسیم می‌شود:

۱- تفکربرانگیز و پیچیده ۲- تند و سرکش ۳- شاد و ساده ۴- ریتمیک و پرجنب‌و‌جوش

این طبقه‌بندی بر حسب پیچیدگی، احساس و انرژی موجود در هر سبک موسیقی انجام شده و هر دسته شامل سبک‌های مختلفی می‌شود که می‌توانید در شکل زیر ببینید:

ترجیح موسیقایی

محققین معتقدند که هر یک از این دسته‌ها ارتباط تنگاتنگی با ویژگی‌های شخصیتی هر فرد دارند؛

  • افراد علاقه‌مند به موسیقی تفکربرانگیز و پیچیده تمایل دارند تجربه‌های جدیدی را کسب کنند، باهوشند، از نظر سیاسی گرایش لیبرال دارند و کمتر به ورزش می‌پردازند.
  • افراد دوستدار موسیقی سرکش و تند مثل گروه قبلی تمایل به تجربه‌های جدید دارند و خود را باهوش می‌دانند، اما در عین حال کنجکاوند، از خطر کردن لذت می‌برند و ورزشکارتر هستند.
  • افراد علاقه‌مند به موسیقی‌های شاد و ساده (مثل پاپ)، افرادی شاد، خوش‌مشرب، قابل اطمینان و علاقه‌مند به کمک به دیگران هستند، خود را از نظر بدنی جذاب می‌یابند و زندگی معمولی و عرفی دارند.
  • افرادی که موسیقی‌های ریتمیک و پرجنب‌و‌جوش (مثل موسیقی‌های رقص) را دوست دارند، افرادی پرحرف، پرانرژی و بخشنده هستند و از محافظه‌کاری هم پرهیز دارند.

در مجموع هم افرادی که موسیقی باکلام را ترجیح می‌دهند برونگراتر از افراد علاقه‌مند به موسیقی بدون کلام هستند.

به تازگی سایت outofservice.com یک تست شخصیتی بر اساس همین دسته‌بندی ارائه کرده که در نوع خودش قابل توجه است:

What do your music tastes say about your personality? Take the quiz!

ایرانیزیشن

انجام دادن یک پژوهش صحیح و اصولی در ایران، با توجه به فرهنگ ایرانی ممکن است به نتایج متفاوتی منجر شود. چرا که طبقه‌بندی‌های فوق تا حدودی در مورد مخاطبان ایرانی به هم می‌ریزد.

یکی از عوامل تأثیرگذار روی ذائقه‌ی موسیقایی هر فرد فرهنگی است که در آن رشد و نمو می‌کند و نیز موسیقی‌هایی که از زمان کودکی شنیده و در دسترسش بوده است. سلیقه‌های موسیقایی در ایران به دلیل محدود بودن تولید و پخش سبک‌های مختلف موسیقی بسیار محدود است. شاید فقط به تازگی و با ظهور اینترنت و موسیقی دیجیتال تغییراتی در ذائقه‌ی موسیقایی ایرانیان ایجاد شده باشد، وگرنه رسانه‌های گروهی ایرانی (چه دولتی و چه غیردولتی) به جز چند سبک مشخص (سنتی، پاپ و به ندرت راک) سفره‌ی موسیقایی حقیری را برای شنونده‌ی ایرانی می‌گسترند.

بدین ترتیب بزرگترین ذائقه‌ی موسیقی ایرانیان را موسیقی پاپ و پس از آن موسیقی سنتی تشکیل می‌دهد. موسیقی رقص هم به معنای واقعی کلمه در فرهنگ موسیقی ایرانیان وجود ندارد و نمونه‌های آن را که در مجالس عروسی می‌شنویم، زیرمجموعه‌ی موسیقی پاپ (از نوع شش هشتی) به شمار می‌آورند. از طرفی مخاطبان موسیقی سنتی ایرانی ویژگی‌هایی متفاوت با شنوندگان موسیقی کلاسیک، جز و بلوز در غرب دارند. شاید محافظه‌کاری، عقل‌مداری و درون‌گرایی از ویژگی‌های بارز شنوندگان موسیقی سنتی ایرانی باشد.

موسیقی دیجیتال

ipod_wideweb__470x340,2

اگر تا چند سال پیش باید به انبوهی از نوارها و سی‌دی‌های یک فرد دسترسی می‌داشتید تا بتوانید در مورد ذائقه‌ی موسیقایی و شخصیتش قضاوت کنید، امروزه به لطف گسترش موسیقی دیجیتال به راحتی با چک کردن کتابخانه (library) موسیقی او در نرم‌افزارهایی مثل iTune یا Media Player و یا دستگاه iPodش می‌توانید به تحلیل شخصیتی او دست بزنید. شاید درز کردن پلی‌لیست آهنگ‌های محبوب یک فرد مشهور چندان هم خوشایند او نباشد و آن را به نوعی نقض حریم خصوصی به حساب آورد.

به عنوان مثال روزنامه‌ی نیویورک‌تایمز گزارش داده است که iPod جرج بوش پر است از موسیقی‌های کانتری هنرمندانی چون جرج جونز و آلن جکسون. البته چند موسیقی راک از ون‌موریسون و پاپ از جانی میچل هم دیده می‌شود. بدین ترتیب می‌توان او را انسانی برونگرا و آرام دانست که خیلی علاقه‌مند به تجربیات جدید نیست، و اعتقاد چندان قوی‌ای هم به لیبرالیسم سیاسی ندارد.

-------

از این لینک‌ها کمک گرفتم:

دوشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۷

این همان نیست!

عکس‌های زیر را ببینید:

 1 11222 

 3 33

4 44

قصدم از این چینش تصاویر یکسان دانستن محمود احمدی‌نژاد و آدولف هیتلر نیست. اما دو نکته را از یاد نبریم:

۲- استقبال‌های باشکوه، دسته‌گل‌های اهدایی و لبخند به کودکان برای هیچ رهبر و حاکمی لزوماً عاقبت به خیری نمی‌آورد و حاکمان بهتر است آلوده‌ی توهم نشوند.

۱- پوپولیسم شاخ و دم ندارد. چیز جدیدی هم نیست. از ژولیوس سزار گرفته تا خوان پرون و از هیتلر تا جمال عبدالناصر همگی بر دوش پوپولیسم به قدرت رسیده‌اند و پس از چند صباحی همان رویکرد پوپولیستی آنها را از صندلی قدرت به زیر کشید.

مرجع عکس‌های آدولف هیتلر (از طریق بالاترین)
مرجع عکس‌های محمود احمدی‌نژاد :خبرگزاری‌های مهر و فارس

شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۷

بهترین ترانه‌ی عاشقانه‌ی تاریخ

دستم را بگیر، تمام زندگیم را هم بگیر
چرا که من نمی‌توانم عاشقت نباشم

این کلمات بخشی از آهنگ عاشقانه‌ای است با نام "نمی‌توانم عاشقت نباشم" (Can't Help Falling in Love) از الویس پریسلی. آهنگی که به تازگی به عنوان اثرگذارترین ترانه‌ی عاشقانه‌ی تمام دوران انتخاب شده است.

نشریه‌ی انگلیسی تلگراف در شماره اول جولای خود گزارش داده است که بر طبق جدیدترین نظرسنجی‌ها، ترانه‌ی "نمی‌توانم عاشقت نباشم" بیش از هر ترانه‌ی دیگری می‌تواند احساسات درونی عشاق را بیان کند.

اجرای ضبط شده‌ی الویس پریسلی از ترانه‌ی Can't Help...

Elvis-Presley-460b_784302c

شاید باورش سخت باشد اما این ترانه‌ی عاشقانه بر اساس یک آریای اپرایی از ژان-پل اژیده مارتینی آهنگساز کلاسیک اوایل قرن نوزدهم ساخته شده است. این آریا که با نام Plaisir d'Amour شناخته می‌شود، سال‌ها بعد توسط هکتور برلیوز آهنگساز رومانتیک مشهور فرانسوی هم تنظیم شده است.

نسخه‌ی اصلی آریای Plaisir d'Amour با اجرای Nana Mouskouri

در سال ۱۹۶۱ جرج وایس، هوگو پرتی و لوئیجی کریاتوره بر اساس ملودی این آریا، ترانه‌ی پاپ (Can't Help...) را برای فیلم "Blue Hawaii" با بازی الویس پریسلی ساختند. ترانه‌ای که به سرعت به یکی از ترانه‌های مشهور الویس تبدیل شد و او کنسرت‌هایش را با همین آهنگ تمام می‌کرد.

اجرای زنده‌ی الویس پریسلی در سال ۱۹۶۸ در یوتیوب

این ترانه در فهرست ۵۰۰ ترانه‌ی برتر تمام دوران سوی مجله رولینگ‌ستونز در رده‌ی ۳۹۴ قرار گرفت.

آندره بوچلی، باب دیلان، بون‌جوی، خولیو ایگلسیاس، گروه U2، جیمز گالوی، سلین دیون و خوانندگان بسیاری این ترانه را بازخوانی کرده‌اند.

چند لینک دیدنی با توضیح: